1- چهار سال پیش دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری با مشارکت بسیار بالا که جزء مشارکت های فوق العاده بالا در تاریخ جمهوری اسلامی ایران و به طور قطع منطقه خاورمیانه و احتمالا در سراسر جهان بود، جمهوری اسلامی ایران را در طرازی بسیار بالا از ظرفیت مردمسالاری دینی که خاص حاکمیت ولایت فقیه می باشد قرار می داد.
جمهوری اسلامی ایران می توانست از این حجم بالای مشارکت در معادلات جهانی و سیاست خارجی حداکثر استفاده را در راستای منافع نظام و پیشبرد اهداف متعالی انقلاب اسلامی بکار گرفته و در عرصه داخلی نیز تحکیم هرچه بیشتر مبانی نظام مردمسالاری دینی را موجب شود. اما آنچه باعث شد تا از این مشارکت فراوان و پرشور استفاده لازم و درخور صورت نگیرد؛ عملکرد خلاف اخلاق، قانون و اقدامات ضدانقلابی وغیر دموکراتیک برخی از کاندیداها و اطرافیانشان بود که قبل از پایان ساعت رای گیری در مصاحبه زنده با شبکه های ضدانقلاب خارجی، خود را برنده انتخابات اعلام نموده و متعاقب آن طرفداران خود را به شورش های خیابانی تحریک و تشویق نمودند.
2- فتنه ای شکل گرفته بود که جریانات مختلف را دربر می گرفت. از جریانات تابلودار و باسابقه در ضدیت با اسلام و انقلاب تا برخی از وابستگان به نظام! و این همان پیچیدگی فتنه بود. صبر و بصیرتی لازم بود تا ابعاد فتنه روشن شود. تدبیر ولی امر و امام امت و مدارای 8 ماهه امت اسلامی ناشی از همین پیچیدگی بود و الزام به آن ملزوم.
نقطه عطف این شورش کور و ضدانقلابی همراهی برخی از مدعیان همراه امام و انقلاب بود که به حق ” تکیه گاه فتنه ” نام گرفتند. نهم دی ماه سال 88 پایانی بر فتنه گری ها بود و نمود رویش هایی که تلخی ریزش ها را از یادها می برد! رویش نیروهای متدین، جوان، انقلابی و ولایی بخشی از این نتیجه پربار بود؛ احیای گفتمان انقلاب رویش بزرگتر این حادثه بود. و البته این روز چون روزهای خدایی دیگر؛ 15 خرداد و 13 آبان و 12 و 22 بهمن و… در تاریخ ماند. ماندگار شد، چون خدایی شده بود و هر آنچه رنگ خدا به خود بگیرد مانا است که: ماعندکم ینفد و ما عندالله باق…..
3- امروز و از ورای چهار سال لازم است نگاهی به آن روز احیاگر و سرنوشت ساز که لیلة القدر انقلاب و تفکر برآمده از اسلام ناب بود نگاهی داشته باشیم و نسبت میان آن پدیده مبارک را با فضای حاکم بر جریانات سیاسی بازخوانی کنیم: جریانی که متاسفانه توانسته است در هیات دولت نیز نمایندگانی داشته باشد، نهم دی را افراطی و ضد اصلاحگری می داند. این جریان، فتنه و شورش کودتاگونه سال 88 را در بدبینانه ترین حالت یک سوء تفاهم! دانسته و بر لزوم عذرخواهی از فتنه گران تاکید دارد. این جریان قائل به بازگشت ” مرتدّین انقلاب ” به ساختار سیاسی نظام است. پیروزی روحانی در انتخابات اخیر بر توهم این گروه افزده است. این گروه معتقدند انقلاب خاتمه یافته و طبعا” حرکات انقلابی نیز محلی از اعراب نخواهد داشت!
جریان دیگری نیز هر چند فتنه سال 88 را ” فتنه ” می داند اما سران این فتنه را ” مفتون ” می داند. مرحوم عسگر اولادی بعنوان انقلابی ترین چهره این جریان، سران فتنه را نه فتنه گر که فتنه زده می دانست! در این جریان نحله هایی وجود دارد که ممکن است با بازگشت فتنه گران مشکلی نداشته باشند.
اما جریان دیگری که اتفاقا” با خواست اکثریت ملت شریف ایران هماهنگ است و همراه مردم شریف و بصیر ایران در خلق حادثه نه دی نقشی بسزا داشته اند، معتقد به تداوم انقلاب با اهداف و رویکردهای انقلابی – اسلامی است. این تفکر، ریزش و رویش را پدیده ای واقعی می داند که ممکن است روی دهد.
در برسی نظریات هریک از جریانات ذکر شده خوب است به شعارها و خواسته های مردم در نهم دی که از اعتقادات انقلابی آنلان ناشی می شد اشاره ای داشته باشیم.
4- در یک نگاه کلی می توان شعارها و خواسته های مردم در نهم دی ماه را در دو محور جمع بندی نمود: اعلام تبعیت از ولی امر مسلمین جهان و لعن و تنفر نسبت به دشمنان انقلاب. این دو محور در شعارهای مردم و خاسته هایشان کاملا آشکار بود: بیعت مجدد با ولی امر و اعلام انزجار از منافقان جدید و عوامل استکبار.
مردم در این روز علاوه بر تاکید بر خطوط کلی لزوم مبارزه با ضدانقلاب و فتنه گران، مصادیق را نیز تعیین نموده، فتنه را وجه داخلی استکبار دانستند. مهمترین مصداق را می توان در لعن و طلب مرگ برای سه عنصر اصلی فتنه (موسوی، خاتمی و کروبی) و پایان حضور رفسنجانی (بعنوان تکیه گاه فتنه) در عرصه سیاست برشمرد.
5- حال جا دارد مسئولان محترم قضایی به مردم توضیح دهند که برای تحقق خواسته هایشان چه کرده اند؟
مسئولان امنیتی به مردم و افکار عمومی توضیح دهند که آیا ” حصر خانگی ” سران فتنه محدود کردن آنان بوده یا ترحّم نظام اسلامی به آنان؟
به جاست رئیس محترم دولت از برخی همکاران و هوادارانش که گاه و بیگاه برداشتن حصر را می طلبند بپرسد که با کدام منطق خواستار رفع حصر می شوند؟
همه روسای قوا پاسخ دهند چه اتفاقی افتاده است که متهمین و فتنه گران طلبکار شده اند؟ چرا فتنه گران محاکمه نشده اند؟ و…
سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کردهام
( ضحی 1-2)
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی.
(یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.
(انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
(انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.
(یونس 24)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری
(حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .
( احزاب 10)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن.
(توبه 118)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من میمانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی
.(انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شدهای.
(اسرا 83)
آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟
(سوره شرح 2-3)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟
(اعراف 59)
پس کجا می روی؟
(تکویر26)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟
(مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟
(انفطار 6)
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود.
(روم 48)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم.
(انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم.
(قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم.
(فجر 28-29)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.
(مائده 54)
در حالی که اهل دنیا دائم به ذکر دنیا مشغول اند و در لذت های دنیوی غوطه می خورند،اهل ایمان تمام لذت شان از یاد خدا است و در اطاعت خدا غوطه ورند. ذکر از بهترین وسایل برقراری ارتباط با حضرت حق جلّ شأنه می باشد. یاد الهی از نزدیکترین مسیرهای قرب و نزدیکی به پروردگار این عالم است. اوقات اشتغال به ذکر خداوند متعال نیز از شیرین ترین حالتها و لذّتهای بندگان مؤمن است.
ذکر نیز مانند تمام امور مهم شرعی دارای تقسیمات، ضوابط و شرایط خاصی است که رعایت این امور برای بهره بردن صحیح لازم است.
یکی از زیباترین جلوه های ارتباط عاشقانه با خدا و اساسی ترین راه های سیر و سلوک ، ذکر است؛ یعنی مترنّم بودن زبان و قلب انسان به اسماء حُسنای الهی و شاداب نگه داشتن گل روح در زیرباران یاد حق.
ذکرخدا، از یادبردن هستی محدود خویش در رهگذر یاد اسمای الهی است و تداوم و استمرار آن زنگار گناهان را از روی دل می زداید؛ زیرا غفلت و فراموشی حق تعالی ، ساحت دل را مکدّر می کند.ذکر خداوند آثار و ثمرات اعجاب آور و باشکوهی دارد که هریک از آنها در سازندگی روحی و اخلاقی انسان تأثیر به سزایی دارد. این آثار عبارتنداز:
1- یاد خدا نسبت به بنده
اولین اثر یاد خدا این است که خدای متعال نیز انسان را یاد می کند. «مرا یادکنید تا شمارا یادکنم ».
2- روشنی دل
خداوند؛ ذکرخویش راموجب نورانی شدن و بیداری دل ها می داند. مردن دل وافسردگی ازهولناک ترین سیه روزی هاست.
یکی از موثرترین عوامل علاج مرگ دل و احیای دوبارة آن، پناه بردن به ذکر خداست؛ ذکرحق نور است و مداومت درآن ، قلب را از تاریکی و ناامیدی و قساوت نجات می دهد.
3- آرامش قلب
به تعبیر قرآن طمأنینه و سکون قلب از جمله آثار مستقیم یاد خداست. «کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خداست، بدانید تنها با یاد خدا دل ها آرام می گیرد.»
4- خشیت و ترس از خدا
5- بصیرت یافتن و شناخت شیطان
یکی از عوامل اصلی سقوط انسان و سیه روزی او، افتادن به دام های ناپیدای شیطان است و ذکر حق به انسان بصیرتی می دهد که وسوسه های پنهان و دام های ناپیدای شیطان را به سهولت بشناسد و در دام او نیفتد.
6- بخشش گناهان
از آثار و ثمرات اخروی یاد خداوند ، مغفرت الهی می باشد که شامل حال یادکنندگان خدا می گردد و اضافه برآن ، خداوند وعده اجر و پاداش بزرگ نیز به ایشان داده است.
7- حکمت و علم
یکی دیگر از ثمرات ذکر ، پختگی عقل و کمال و حکمت است. ذکر باعث فروزان شدن قوه ادراک انسان و جوشش فکر و
اندیشه می شود. جان فرد شایستگی این را پیدا می کند که منعکس کننده حقایق غیبی در خود گردد و خداوند به اندیشه و عقل این افراد مدد رساند.
در روایات و احادیث ما به جایگاه مهم ذکر و برخی اذکار شریف و آثار مهم آنها تصریح شده است که به برخی از آنها اشاره می نمائیم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابشان فرمودند: آیا می خواهید شما را به بهترین و پاکیزه ترین کارهایتان نزد پروردگارتان، و رفعت دهنده ترین اعمال در درجات معنویات، و آنچه برای شما بهتر از درهم و دینار است، و آنچه بهتر از روبرو شدن با دشمنان و مقابله با آنهاست، راهنمایی کنم؟ همگی گفتند: آری ای رسول خدا صلی الله علیه و آله، ایشان فرمودند: آن ذکر کثیر خداوند متعال است. 1
1-ذکر تسبیحات اربعه:
1ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: پنج چیز است که چقدر در میزان سنگین اند؛ گفتن سبحان الله و الحمد الله و لا اله الاّ الله و اللّه اکبر و فرزند شایسته ای است که از مسلمانی بمیرد و او در مرگ آن فرزند دامن صبر از دست ندهد و به حساب خداوند منظور بدارد. 2
2ـ امام صادق علیه السّلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: ذکر «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الاّ الله و الله اکبر» را زیاد بگوئید. چون در قیامت این اذکار با گروهی از فرشتگان و محافظ از پیش رو و پشت سر خواهند آمد. و این اذکار باقیات الصالحات می باشند.3
2- تسبیح (سبحان الله)
1ـ شخصی از امام علی علیه السّلام درباره تفسیر «سبحان الله» پرسید. امام فرمودند: این ذکر تعظیم و منزه دانستن خداوند است از آنچه مشرکین می گویند. و اگر بنده ای آن را بگوید؛ تمام ملائکه بر او صلوات می فرستند.
2ـ امام صادق علیه السّلام فرمودند: ابلیس گفت: پنج کار است که در آنها من هیچ حیله ای ندارم و سایر مردم در قبضه من هستند:...و کسی که زیاد در روز و شب تسبیح سبحان الله می گوید و ...4
3ـ امیرالمؤمنین علیه السّلام: هرکس روزی سی مرتبه تسبیح (سبحان الله) بگوید: خداوند هفتاد نوع بلا که کمترین آنها فقر است را از وی دفع می نماید.5
3- تهلیل(لا اله الاّ الله)
1ـ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند فرمود: (لا اله الاّ الله) قلعه من است و هرکس در آن داخل شود، از عذاب من در امان است.6
2- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: کلمه (لا اله الاّ الله)بهاء و قیمت بهشت است.7
تحمید(الحمد الله)
1 ـ از ائمه سفارش به زیاد گفتن (الحمد الله) در همه حالات اعم از نعمت یا مصیبت شده است.9
در فضیلت این ذکر آمده است که آن از گنجهای بهشت است. و شفای از نود و نه بیماری و درد است که کمترین آنها همّ و گرفتاری است.
امام صادق علیه السّلام فرمودند: اگر غمها پیوسته به تو روی آورد، پس بگو (لا حول و لا قوّة الاّ بالله). و نیز روایت شده است فرزند یکی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به اسارت دشمن در آمد. وی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و از این غم شکایت نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او امر کردند که زیاد و در همه حال ذکر (لا حول و لا قوّة الاّ بالله) بگوید او نیز اطاعت کرد و پس از مدّتی پسرش به همراه صد شتر در هنگامی که مشرکان از وی غافل شده بودند، بازگشت.11
استغفار :
یکی دیگر از ذکرهای بسیار مهم استغفار است که مشهورترین صیغه آن (استغفر الله ربی و اتوب الیه) که از آثار آن بخشش گناهان، گشایش در رزق و حتّی سبب بچه دار شدن است.12
یکی دیگر از اذکار مهّم دعاء مکروب یا ذکر یونسیّه است و آن ذکر (لا اله الاّ انت سبحانک انّی کنت من الظالمین) است.
که برای این ذکر آثار فراوانی ذکر شده است که ما در مبحثی جداگانه به طور مفصل به آن پرداخته ایم . که قابل مراجعه برای شما عزیزان هست.
1 ـ سفینأ البحار ج 3/ص 200.
2 ـ خصال،شیخ صدوق،ص 295.
3 ـ ثواب الاعمال ،شیخ صدوق،ص 9.
4 ـ خصال،شیخ صدوق،باب خصلتهای پنجگانه.
5 ـ سفینة البحار،ج 3 ،ص 202.
6 ـ همان.
7 ـ ثواب الاعمال،شیخ صدوق،ص 3.
8 ـ همان،ص 5.
9 ـ سفینة البحار،ج 3،ص 205ـ 207.
10 ـ همان.
11 ـ سفینة البحار،ج 3 ،ص 207.
در عالم هستی هیچ کتابی در فضیلت و برتری به پایه قرآن نمیرسد؛ زیرا نه تنها قرآن خلاصه و عصاره تعلیمات همه انبیاء الهی است، بلکه از همه موجودات آفرینش برتر و والاتر است. پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در این باره فرمود: القُرْآنُ اَفْضَلُ کَلِّ شَیءٍ دُونَ الله؛فضیلت قرآن به جز خدا از همه چیز برتر و بالاتر است. (مستدرک الوسایل، ج 4، ص 236)
فضیلت قرآن از همه کتاب های آسمانی بیشتر و بالاتر است؛ زیرا کتابهای دیگر آسمانی برای برههای از زمان و مردم خاصّی فرود آمده بود. امّا قرآن برای همه زمانها تا روز قیامت و برای همه انسانها در همه مکانها حتی برای غیر انسانها مانند جنّ نازل شده و همه موظّف هستند به دستورات آن عمل کنند.
اگر کسی مزاج روحی خود را با گناه مسموم کند ، از شهد و شیرینی قرآن لذّت نمیبرد. همان طور که انسان معتادی که مزاجش را مسموم کرده است، نمیتواند از عسل لذّت ببرد و فقط از آن سمّ، لذت میبرد لذا کسی هم که مزاج روحی خود را مسموم کند از تلاوت قرآن لذّت نمیبرد؛ چرا که گناهان مانع میشوند وی طعم گوارای کلام الهی را بچشد.
قرآن اثر جود و بخشش الهی است که بر قلب بهترین افراد بشر نازل شده است، و پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ هم در رساندن این بخشش الهی کوتاهی نکرده، بلکه همه آن عطایا و مواهب الهی را به انسانهای مستعد و قابل، ابلاغ کرده است.
قرآن به منزله یک تکلیف محض نیست، بلکه عطای خاص الهی است و چون آن حضرت در رساندن بخشش و بذل خداوند کوتاهی نکرده است، شما هم در پذیرش و فهمیدن آن کوتاهی نورزید.
پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: قرآن در گمراهی، مایه هدایت و در نابینایی، مایه روشنی و موجب بخشش لغزشها است. قرآن انسان را از نابودی حفظ میکند و از انحراف رهایی میبخشد، فتنهها را روشن میسازد، آدمی را از دنیا به آخرت میرساند، و کمال دین در آن نهفته است. هر کس از قرآن فاصله گرفت در آتش افتاده است. (مستدرک حاکم، ج 1، ص 571)
قرآن همان قانون خدایی و ناموس آسمانی است که اصلاح دین و دنیای مردم را به عهده گرفته و سعادت جاودانی آنان را تضمین کرده است.
آیات آن سرچشمه هدایت، راهنمایی و کلماتش معدن ارشاد و رحمت است. کسی که به سعادت همیشگی علاقمند است، و سعادت و خوشبختی هر دو جهان را میخواهد داشته باشد، بر وی لازم است که روز و شب با قرآن تجدید عهد کرده و ارتباطش را با آن محکم و استوارتر سازد، و آیاتش را به حافظه خود سپرده و با مغز و فکر خویش در آمیزد تا در پرتو آن کتاب آسمانی، به سوی رستگاری و سعادت جاودانی رهنمون شود.
برای فهم عمیق تر عظمت قرآن کریم، به بررسی دو صفت از صفت های قرآن کریم می پردازیم:
قرآن کریم جامع ترین و موثرترین نسخه امراض روحی است. از این رو، قرآن به «دواء لیس بعده دواء»، «دارویی که بالاتر از آن دارویی نیست»، توصیف شده است.
پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «دل ها چون آهن زنگ می زند. س?ال شد: ای رسول خدا! جلای دل ها چیست؟ حضرت فرمود: خواندن قرآن و یاد مرگ.»
قرآن کریم نه تنها مرض های روحی را شفا می دهد ، بلکه حتی قلب مرده را زنده می کند.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به انس فرمود: «ای پسر! ام سلیم! از خواندن و تلاوت قرآن در صبح و شام غافل مباش! چرا که قرآن دل مرده را زنده می کند، و از کار زشت و ناپسند باز می دارد.»
«مأدبة الله» به سفره میهمانی گفته می شود. همچنین ممکن است به معنای جای فراگیری ادب نیز به کار رود.
بنابر معنای اول، اطلاق وصف «مأدبة الله» بر قرآن کریم به لحاظ این است که معارف و علوم قرآن کریم تأمین کننده غذای روح است، روح انسان به لحاظ فطری نیازمند معارف و علوم راستین است، به خصوص علوم و معارفی که مربوط به شناخت مبدأ و معاد و سیر حرکت او به سوی جهان ابدی است و قرآن به عنوان منبع این معارف با عرضه غذای سالم و مطمئن نیاز روح را رفع می کند.
اگر بشر نیازمند معارف، سر این سفره ننشیند و غذای مورد نیاز خود را از آن اخذ نکند، برای رفع نیاز خود به غذاهای آلوده روی می آورد و روح خود را با آن مسموم می کند.
اما برمعنای دوم، به قرآن کریم به این لحاظ «مأدبة الله» است که جایگاه ادب آموزی انسان است که از سوی خداوند متعال برای انسان مهیا شده است.
سید مرتضی، از بزرگان شیعه در قرن چهار هجری در بیان این صفت و وجه اطلاق آن بر قرآن کریم سه بیان را ذکر کرده اند:
«مأدبة به ضم دال یا به فتح آن از ریشه ادب به ضم عین گرفته شده و به غذایی گفته می شود که انسان برای کسی که دعوت کرده آماده کند.
بنابراین، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فایده ای را که انسان از قرائت و حفظ قرآن کسب می کند به انتفاع شخص دعوت شده از غذایی که برایش آماده می کند، تشبیه فرموده است. ممکن است وجه تشبیه این باشد که خواسته شده به گرد قرآن فراهم آیند، چنان که دعوت شدگان بر سر سفره جمع می شوند و ممکن است که هر دو وجه مراد باشد.
اگر مأدبة به فتح دال از ریشه ادب به ضم عین گرفته شده باشد پس معنای جمله " قرآن، مأدبة خداست " این خواهد بود که قرآن برای نگه داشت ادب خلق نازل شده است.»
برخی از این اوصاف به شفا بودن قرآن دلالت دارد.
توضیح این که قلب ـ که تعبیری است از روح و شخصیت واقعی انسان ـ اگر سالم باشد، می تواند حقایق جهان هستی، به خصوص حقایق مربوط به خود را درک کند، و به مبدأ و معاد ایمان بیاورد، و به خوبی ها میل پیدا کند، و از هر چیزی که مانع رسیدن او به کمال است، به خصوص کفر و شرک دوری بجوید، اما اگر در اثر کردار بد، قلب انسان مریض شود، نمی تواند حق را بشناسد و اگر هم بشناسد، نمی تواند به آن گزارش پیدا کند و پایبند آن شود، بلکه همواره به کارهای باطل میل پیدا می کند، تا جایی که تمام استعدادهای الهی خود را برای کمال از دست می دهد و برای ابد گرفتار بدبختی هایی می شود که به دست خود برای خود ساخته است.
امراض روح، چون امراض جسم انواع و اقسامی دارد که هر کدام نیاز به درمان خاص خود دارد، برخی از این امراض چنان سخت است که هر طبیبی نمی تواند آن را مداوا کند، و هر درمانی در آن م?ثر واقع نمی شود.
/م.ق106
در ارتباط با نحوه شهادت فرزند شیر خوار امام حسین(ع) "عبد الله رضیع یا علی اصغر" چند نقل وجود دارد، از جمله:
الف. ایشان خطاب به خواهرشان زینب (س) فرمودند: فرزند کوچکم را به من بده تا با او خداحافظی کنم. سپس او را گرفته و برای بوسیدنش خم شد که ناگاه حرمله با تیری او را هدف قرار داده و تیرش به گلوی آن شیرخوار اصابت کرده، او را به شهادت رساند.
حضرت پس از مشاهده این ماجرا، پیکر این شهید کوچک را به خواهرش زینب داده و سپس دو دستان خود را پر از خون فرزندش کرده و آن را به سمت آسمان پاشیده و فرمود: چون در برابر چشمان خدا هستم، تحمل تمام این مشکلات برایم آسان است!
امام باقر (ع) فرمودند: از خون پاشیده شده به طرف آسمان، قطره ای به زمین برنگشت. [1]
شاید برخی صاحبان ذوق، برنگشتن خون این طفل شیرخوار را نشانه تسلیت پروردگار به امام حسین (ع) ارزیابی کرده باشند.
ب. امام حسین(ع) متوجه شد که فرزند کوچکش از تشنگی بیتاب و گریان شده و به همین دلیل او را در مقابل سپاه دشمن بر فراز دستان خود گرفته و فرمود: ای مردم اگر به من رحم نمیکنید، دلتان برای این طفل بسوزد!
در این هنگام یکی از افراد سپاه دشمن، با تیری این کودک را هدف قرار داده و او را به شهادت رساند. امام با دیدن این صحنه، گریان شده و به پروردگار عرضه داشت: خدایا! تو خود بین ما و این گروه که با وعده یاری و کمک، ما را دعوت کرده و اکنون ما را میکشند، قضاوت کن!
بعد از این سخنان، ندایی از غیب رسید که ای حسین! به فکر کودکت نباش که اکنون دایه ای در بهشت در اختیار او بوده و به او شیر خواهد داد. [2]
در صورت پذیرش چنین نقلی، این سخن غیبی را میتوان تسلیتی از جانب پروردگار به امام حسین(ع) دانست.
---------------------
[1] سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 117، انتشارات جهان، 1348 ش.
[2] سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 227، منشورات الرضی، قم، 1418 ق
تا به حال به این فکر کردهاید که میوهها را میتوان به دو گروه زن و مرد تقسیم کرد؟ جالب است بدانید که یکسری میوهها برای خانمها فواید بیشتری دارند تا آقایان و برعکس.
نامها به سهولت در ذهنها جاى مىگیرند و به راحتى معانى بلند را منتقل مىکنند به همین دلیل و دلایل دیگر، نامگذارى روزها و یا هفتهها یکى از شیوههاى تبلیغاتى مثبت و منفى شده است و مطرح شدن و رواج پیدا کردن ارزشها یا ضد ارزشها را در پى دارد.
روز مادر، روز کارگر، روز پاسدار، روز جانباز و روز بهره ورى و هفته دولت و ... نمونههاى شایستهاى از نامگذارى روزها و هفتهها در جامعه ما هستند. روز جهانى مستضعفین، روز جهانى قدس، روز آب، روز غذا و ... هم روزهایى است که در سطح جهانى مطرح هستند و برخى از آنها به برکت انقلاب اسلامى مطرح شدهاند اسلام هزار و چهارصد سال پیش، از این شیوه براى القاى اندیشههاى نورانى خود و تثبیت آرمانهاى مقدس الهى، بهره گرفته است.
اسلام علاوه بر این که براى برخى از روزها اسمهاى خاصى مانند عید قربان، عید فطر، روز عرفه و ... برگزیده بر همه این روزها نام ایام الله نهاده است تا عظمت و قداست این روزها هر چه بیشتر در ذهن و دل مؤمنان، نقش بسته و موجب تذکر و تنبه آنان گردد.
یکى از روزهایى که در اسلام براى تعظیم آن، از شیوه نامگذارى بهره گرفته شده "غدیر" است. ویژگى غدیر این است که نامهاى گوناگونى براى آن قرار داده شده و این خود عظمت این روز را نسبت به روزهاى دیگر نشان مىدهد نامهاى روز غدیر، از اسرار و ابعاد این روز پرده برمىدارند هر نامى از این نامها درى تازه از قلعه بلند غدیر بر ما مىگشاید چرا که اسلام بر برگزیدن نامى براى زمان یا مکان و یا هر چیز دیگر، خصوصیات مسمى را در نظر داشته و به جنبهها و زوایاى آن توجه کرده است. از این روى شناختن و شناساندن نامهاى روز غدیر یک ضرورت است. با این کار تصویرى روشن از این روز در ذهن و دل نقش بسته و بیش از پیش این روز بزرگ را مىشناساند.
شایسته است نامهاى غدیر را با بهترین شکل و زیباترین خط بنویسیم و محافل جشن و سرور عید غدیر را با آن، معنى و روحى تازه ببخشیم.
آنچه در زیر مىآید پنجاه نام و یا صفت براى روز غدیر است که از روایات برگرفته شده است :
1 ـ بزرگترین عید خدا؛ "عیدالله الاکبر" (1)
2 ـ روز گشایش؛ "یوم وقوع الفرج" (2)
3 ـ روز خشنودى پروردگار؛ " یوم مرضاة الرحمن" (3)
4 ـ روز زبونى شیطان؛ " یوم مرغمة الشیطان" (4)
5 ـ روز مشعل فروزان دین؛ " یوم منار الدین" (5)
6 ـ روز بپا خاستن؛ " یوم القیام" (6)
7 ـ روز شادمانى؛ " یوم السرور" (7)
8 ـ روز لبخند؛ " یوم التبسم" (8)
9 ـ روز راهنمایى؛ " یوم الارشاد" (9)
10 ـ روز بلندى گرفتن منزلت شایستگان؛ "یوم رفع الدرج" (10)
11 ـ روز روشن شدن دلایل خدا؛ " یوم وضوح الحجج" (11)
12 ـ روز آزمایش بندگان؛ " یوم محنة العباد" (12)
13 ـ روز راندن شیطان؛ " یوم دحر الشیطان" (13)
14 ـ روز آشکار کردن حقیقت؛ " یوم الایضاح" (14)
15 ـ روز بیان کردن حقایق ایمان؛ " یوم البیان عن حقایق الایمان" (15)
16 ـ روز ولایت؛ " یوم الولایة" (16)
17 ـ روز کرامت؛ " یوم الکرامة" (17)
18 ـ روز کمال دین؛ " یوم کمال الدین" (18)
19 ـ روز جداسازى حق از باطل؛ " یوم الفصل" (19)
20 ـ روز برهان؛ " یوم البرهان" (20)
21 ـ روز منصوب شدن امیرمؤمنان؛ " یوم نصب امیرالمؤمنین(ع) " (21)
22 ـ روز گواهى و گواهان؛ " یوم الشاهد و المشهود" (22)
23 ـ روز پیمان؛ " یوم العهد المعهود" (23)
24 ـ روز میثاق؛ " یوم المیثاق المأخوذ" (24)
25 ـ روز آراستن؛ " یوم الزینة" (25)
26 ـ روز قبولى اعمال شیعیان؛ " یوم قبول اعمال الشیعة" (26)
27 ـ روز رهنمونى به رهنمایان؛ " یوم الدلیل على الرواد" (27)
28 ـ روز امن و امان؛ " یوم الامن المأمون" (28)
29 ـ روز آشکار کردن امور پنهان؛ " یوم ابلاء السرائر" (29)
30 ـ عید اهل بیت(ع)؛ " عید اهل البیت(ع)" (30)
31 ـ عید شیعیان؛ " عید الشیعة" (31)
32 ـ روز عبادت؛ " یوم العبادة" (32)
33 ـ روز اتمام نعمت؛ " یوم تمام النعمة" (33)
34 ـ روز اظهار گوهر مصون؛ " یوم اظهار المصون من المکنون" (34)
35 ـ روز بر ملا کردن مقاصد پوشیده؛ " یوم ابلاء خفایا الصدور" (35)
36 ـ روز تصریح برگزیدگان؛ " یوم النصوص على اهل الخصوص" (36)
37 ـ روز محمد(ص) و آل محمد(ص)؛ " یوم محمد(ص) وآل محمد(ص)" (37)
38 ـ روز نماز؛ " یوم الصلاة" (38)
39 ـ روز شکرگزارى؛ " یوم الشکر" (39)
40 ـ روز دوح (درختان پر شاخ و برگ)؛ " یوم الدوح" (40)
41 ـ روز غدیر؛ "یوم الغدیر" (41)
42 ـ روز روزه دارى؛ " یوم الصیام" (42)
43 ـ روز اطعام؛ " یوم اطعام الطعام" (43)
44 ـ روز جشن؛ " یوم العید" (44)
45 ـ روز عالم بالا؛ " یوم الملأ الاعلى" (45)
46 ـ روز کامل کردن دین؛ " یوم اکمال الدین" (46)
47 ـ روز شادابى؛ " یوم الفرح" (47)
48 ـ روز به صراحت سخن گشودن از مقام ناب؛ " یوم الافصاح عن المقام الصراح" (48)
49 ـ روز افشاى پیوند میان کفر و نفاق؛" یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود" (49)
50 ـ روز گردهمایى و تعهد حاضران؛ " یوم الجمع المسؤول" (50)
________________________________________
1ـ امام رضا(ع) مىفرماید: و هو عید الله الاکبر (عید غدیر، برترین عید خداوند است)، الغدیر، ج 1، ص 286.
2ـ قال على (ع): هذا یوم فیه وقع الفرج، مصباح المتهجد، ص 700.
3ـ قال الصادق(ع): و فیه مرضاة الرحمن (در این روز، رضایت خداوند نهفته است)، بحارالانوار، ج 98، ص 323.
4ـ قال الرضا(ع): انه یوم مرغمة الشیطان، بحارالانوار، ج 98، ص 323.
5ـ قال الصادق(ع): یوم منارالدین أشرف منهما (روز مشعل فروزان دین، از دو عید فطر و قربان گرامىتر است.
6ـ قال الصادق(ع): ذلک یوم القیام (روزغدیر، روز بپاخاستن است) بحارالانوار، ج 98، ص323.
7ـ قال الصادق(ع): انه یوم السرور، الغدیر، ج 1، ص 286.
8ـ قال الرضا(ع): و هو یوم التبسم ،المراقبات، ص257.
9ـ قال على(ع): هذا یوم الارشاد ، مصباح المتهجد، ص 700.
10ـ قال على(ع): هذا یوم فیه ... رفعت الدرج (این روزى است که منزلت شایستگان در آن، بلندى گرفت) مصباح المتهجد، ص 700.
11ـ قال على(ع): هذا یوم ... فیه ... وضحت الحجج (این روزى است که دلایل خداوند در آن، روشن گشت).
12ـ قال على(ع): هذا یوم محنة العباد، مصباح المتهجد، ص 700.
13ـ قال على(ع): و هو ... یوم دحرالشیطان، مصباح المتهجد، ص 700.
14ـ قال على(ع): و هو یوم الایضاح (روزغدیر، روزآشکار کردن حقیقت است) مصباح المتهجد، ص700.
15ـ قال على(ع): و هو ... یوم البیان عن حقایق الایمان، مصباح المتهجد، ص 700.
16ـ امام رضا(ع) در حدیثى مفصل، روزغدیر را روزعرضه ولایت به انسانها و مخلوقات معرفى مىکند، المراقبات، ص 257.
17ـ امام صادق(ع): در هنگام ملاقات با برادر ایمانى خود بگو: الحمدالله الذى اکرمنا بهذا الیوم (حمد خداوند را که ما را در این روز کرامت داد) المرقبات، ص 257.
18ـ قال على(ع) و هو ... یوم کمال الدین، مصباح المتهجد، ص 700.
19ـ قال على(ع): هذا یوم الفصل الذى کنتم توعدون، مصباح المتهجد، ص 700.
20ـ قال على(ع): و هو ... یوم البرهان، مصباح المتهجد، ص 700.
21ـ قال الصادق(ع): الیوم الذى نصب منه رسول الله امیرالمؤمنین(ع)، الغدیر، ج 1، ص 285.
22ـ قال على(ع): وهو... یوم الشاهد و المشهود، مصباح المتهجد، ص700. امام صادق(ع): نام غدیر در زمین روز به گواهى گرفته شدگان (جمع مشهود) است. بحارالانوار، ج 98، ص 231.
23ـ قال على(ع): و هو... یوم العهد المعهود، مصباح المتهجد، ص 700 .
24ـ امام صادق(ع): نام غدیر در زمین، روز میثاق گرفته شده است، بحارالانوار، ج 98، ص 321.
25ـ امام رضا(ع): روزغدیر، روز زینت است، المراقبات، ص 257.
26ـ قال الرضا(ع): یوم تقبل اعمال الشیعة، المراقبات، ص 257.
27ـ قال على(ع): هذا ... یوم الدلیل على الرواد (این، روز رهنمونى به رهنمایان است) مصباح المتهجد، ص 700.
28ـ قال على(ع): هذا یوم الامن المأمون، مصباحالمتهجد، ص 700.
29ـ قال على(ع): هذا یوم ابلاء السرائر، مصباح المتهجد، ص 700.
30ـ قال الصادق(ع): جعله عیدا لنا، بحارالانوار، ج 98، ص 300.
31ـ قال الصادق(ع): جعله عیدا ... لموالینا و شیعتنا، بحارالانوار، ج 98، ص 300.
32ـ امام صادق(ع): روزغدیر، روزعبادت است. الغدیر، ج 1 ، ص 285.
33ـ قال الصادق(ع): انه الیوم الذى... تمت فیه النعمة، الغدیر، ج 1، ص 285.
34ـ قال على(ع): هذا یوم اظهارالمصون من المکنون، مصباح المجتهد، ص 700.
35ـ قال على(ع): هذا یوم ابدى خفایا الصدور و مضمرات الامور، مصباح المتهجد، ص 367ـ قال على(ع): هذا یوم النصوص على اهل الخصوص (این، روز تصریح برگزیدگان است) همان.
37ـ قال الصادق(ع):هوالیوم الذى جعله لمحمد(ص) و آله(ع) ، المراقبات، ص 257.
38ـ امام صادق(ع): روزغدیر، روز نماز است. الغدیر، ج 1 ص 285.
39ـ امام صادق(ع): روزغدیر، روز شکرگزارى است. الغدیر، ج 1، ص 285.
40ـ قال على(ع): و انزل على نبیه فى یوم الدرج ما بین له عن ارادته فى خلصائه (و خداوند در روز دوم، اراده خویش را در حق بندگان خاص و گزیدگان خود اظهار داشت) مصباح المتهجد، ص 700. مقصود ازدرج ، درختان پر شاخ و برگى است که در سرزمین غدیر وجود داشت و حضرت در سایه آنها قرار گرفت و ولایت امیرمؤمنان(ع) را ابلاغ فرمود.
41ـ این نام، معروفترین نام غدیر است که از مکان واقعه گرفته شده است.
42ـ قال الصادق(ع): ذلک یوم صیام (روز غدیر، روز روزه دارى است) بحارالانوار، ج 98، ص 323.
43ـ امام صادق(ع): روز غدیر، روز اطعام است. بحارالانوار، ج 98، ص 323.
44ـ قال الصادق(ع): انه یوم عید، بحارالانوار، ج 98، ص 298.
45ـ قال على(ع): هذا یوم الملأ الاعلى ... (این روز عالم بالا است...) مصباح المتهجد، ص 700.
46ـ قال الرضا(ع): هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین، المراقبات، ص 257.
47ـ قال الصادق(ع): انه یوم فرح، الغدیر، ج 1، ص 286.
48ـ قال على(ع): و هو ... یوم الایضاح عن المقام الصراح (روزغدیر، روز به صراحت سخن گفتن از مقام ناب است) مصباح المتهجد، ص 700.
49ـ قال على(ع): و هو یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود (غدیر، روز باز کردن گره پیوند میان کفر و نفاق است) مصباح المتهجد، ص 700.
50ـ امام صادق(ع): نام غدیر در زمین، روز بازخواست شدگان است. بحارالانوار، ج 98، ص 320.
حدیث حضرت امام رضا (ع) در فضیلت عید غدیر
از حضرت رضا (ع) وارد است که: «حضرت امام رضا (ع)گفتند: پدر من از پدرش روایت کرده است که: روز غدیر در آسمانها مشهورتر است از روى زمین، خداوند تعالى در بهشت فردوس قصرى دارد که یک خشت آن نقره، و یک خشت آن از طلاست، و در آن 100 هزار قبه (اطاقى که سقف آن به شکل گنبد مستدیر است) و 100 هزار خیمه از یاقوت سبز است، خاک آن مشک و عبیر است، و در آن 4 نهر است: نهرى است از خمر (شراب مست کننده) و نهرى است از آب، و نهرى از شیر، و نهرى است از عسل.
در اطراف و جوانب آن قصر درختانى است که همه گونه میوه ها را دارند، و بر آنها پرندگانى است که بدن هایشان از لؤلؤ و بالهایشان از یاقوت است، و به انواع نغمه ها و آوازها نغمهسرائى دارند. چون روز غدیر شود اهل آسمان ها داخل این قصر مىشوند، و خداوند را تسبیح و تقدیس مىنمایند، و تهلیل مىگویند. آنگاه این مرغان به پرواز درمىآیند، و خودشان را در آب مىافکنند و سپس از آب بیرون آمده، و بدنهاىتر و تازه خود را در آن مشک و عبیر مىمالند. و چون فرشتگان جمع شوند، همه این مرغان به پرواز مىآیند، و آن مشک و عبیر بدن خود را، بر آنان مىپاشند، و آن ملائکه در آن روز آنچه بر سر فاطمه (س) نثار شده است، براى همدیگر به رسم هدیه مىبرند.
چون روز غدیر، به پایان مىرسد، ندائى به آنان مىرسد: برگردید! و در منازل و مراتب خود مستقر گردید! خداوند به جهت گرامى داشتى که براى محمد و على نموده است، شما را از هر خطرى و از هر لغزشى، تا سال دیگر چنین روزى در مصونیت و امن قرار داده است».
ایشان در ادامه می نویسد: در اقبال این خبر به تمامه آورده شده و در تتمه آن چنین آورده است: «و سپس حضرت رضا رو کردند به من و گفتند: اى پسر أبونصر! هر کجا باشى در روز عید غدیر خود را در نزد أمیرالمؤمنین(ع) حاضر کن! زیرا خداوند درآن روز گناه 60 ساله هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنه و هر مرد مسلم و هر زن مسلمه را مىآمرزد و از آتش آزاد مىکند در برابر آنچه را که در ماه رمضان و شب قدر و شب فطر آزاد کرده است. و یک درهم انفاق در آن روز براى برادران عارف خود در مقابل هزار درهم است و در این روز احسان خودت را بر برادرانت زیاد کن و هر مرد مؤمن و زن مؤمنهاى را شاد کن.
و سپس فرمود: اى اهل کوفه، به شما خیر کثیرى داده شده است و شما از کسانى هستید که خداوند دلهاى آنها را به ایمان آزمایش کرده است و پیوسته در تحت سیطره وق در تذلیل و مقهور و مورد امتحان و بلا بودهاید و بلا بر شما از جوانب مىریزد و سپس کاشف الکرب العظیم آن بلا را برمىدارد. سوگندبه خدا که اگر مردم فضلیت روز غدیر را به حقیقت آن بدانند ملائکه هر روز با آنها ده بار مصافحه مىکنند.»
معنای عید در لغت و در اصطلاح مردم
ایشان با تأکید بر این مطلب که: بارى عید غدیر را عید گویند، به جهت آنکه آن خاطرات و مسائل مهمه که در آن روز در خم غدیر به وقوع پیوست، و آن خطبه رسول الله، و گرفتند بازوى على را بطورى که سپیدى زیر بغل هر دو معلوم شد، و نشان دادن و معرفى نمودن به مردم، و سپس امر به تسلیم به لفظ السلام علیک یاامیرالمؤمنین به پیرو نصب آن حضرت را به خلافت رسول الله، و إعطاء ولایت کلیه الهیه، و نزول آیه اکمال دین و اتمام نعمت، و آیه تبلیغ و انقیاد وتسلیم مخالفان در برابر آن عظمت و ابهت و شکوه واقعى و ظاهرى، و سپس مخالفت کردن آنها به مجرد رحلت رسولخدا، و بالأخره آن پیامدهاى سریع و غیرها ، همگى در روز عیدغدیر برمىگردد، و عود مىکند، و خود را نشان مىدهد، و آن برکات نازله پیوسته بر اهلش فرو مىآید و مىریزد.
در ادامه خاطر نشان می کند: کلمه عید از ماده عود است یعنى بازگشتن. در «اقرب الموارد» گوید: عید به موسم و هر روزى که در آن اجتماعى و یا تذکار و یادبودى از صاحب فضیلتى بوده باشد، گفته مىشود، و بعضى گفتهاند: براى هر حادثه مهمى. ابن اعرابى گوید: براى آنکه در هر سالى آن واقع و حادثه، با فرح و سرور مجددى عود مىکند… .
حال که معناى عید را در لغت دانستیم، ببینیم در اصطلاح مردم و طوائف و ملل و نحل کلمه عید را به چه معنى استعمال مىکنند؟ و براى وضوح این مطلب مىگوییم: در نزد هر طائفه و جماعت، و هر ملت و مذهبى، یک چیز مخصوص داراى اهمیت است که چون سالگرد آن واقعه و حادثه، و یا آن خاطره برسد، به جهتبزرگداشت و تجلیل از روح و معناى آن، آن خاطره را تجدید مىکنند، و به سرور و فرح در یادبود آن واقعه مىگذرانند و با آنکه نفس آن حادثه گذشته است، ولى با یادبود و خاطره موجود باقیمانده از آن در ذهن، خود را به روح و جان آن حادثه نزدیک مىکنند، و نفس و روح خود را از یادبود آن اشراب و متمتع مىسازند.
دنیاپرستان چون وصول به منافع دنیوى فقط مورد نظر و هدف آنهاست، در وقت بروز و ظهور حادثه دنیوى عید مىگیرند، پادشاهان پس از لشکرکشى و خونریزى و غلبه بر حریف و سلطه بر اقوام مورد نظر جشن مىگیرند، و طاق نصرت مىبندند، و آن خاطره پیروزى را همه ساله اعاده مىکنند. ایرانیان قدیم نوروز را عید مىگرفتند، به جهت آنکه سبزه از زمین مىروید و درختها سبز مىشود و فصل خرمى و شادابى زمین است، فصل خزان و زمستان سپرى شده، و اینک زمین رو به رشد و نمو است.
این منطق کسانى است که ابدا با معنویات و روحانیات سر و کار ندارند، و ارزشهاى انسانى را فقط در ماده و سبزه مىجویند، و در حقیقت با عید بهائم که آنها در فصل بهاران شاد و شادابند، و در مرغزارها و مراتع مىچرند، و در فصل زمستان افسرده و کسل و خزیده هستند، چه تفاوتى دارد؟ آنها بدان صورت، انسان هم بدین صورت.حقیقت و واقعیت یکى است، براى آنها بدان شکل، و براى این انسان دو پا بدین شکل. ولى ادیان الهى براى پیروان خود بر اساس ارزشهاى انسانى، و وصول به اهداف ایمانى و خروج از شرک و آزادى از دست جباران و طاغیان زمان که بشر را استخدام نموده و براى منافع استکبارى خود از او متمتع مىشدهاند، اعیاد را پایهریزى کردهاند.
معناى عید یک درجه از تزکیه و تطهیر بالاتر رفتن است
20- قالَ علیه السلام : لَنْ یَسْتَکْمِلَ الْعَبْدُ حَقیقَةَالاْ یمانِ حَتّى یُؤْثِرَ دینَهُ عَلى شَهْوَتِهِ، وَلَنْ یُهْلِکَ حَتّى یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلى دینِهِ.
21- قالَ علیه السلام : عَلَیْکُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإ نَّ طَلَبَهُ فَریضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَیْنَ الاْ خْوانِ، وَ دَلیلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ اءُنْسٌ فِى الْغُرْبَةِ.
22- قالَ علیه السلام : خَفْضُ الْجَناحِ زینَةُالْعِلْمِ، وَ حُسْنُ الاْ دَبِ زینَةُالْعَقْلِ، وَبَسْطُ الْوَجْهِ زینَةُالْحِلْمِ. 23- قالَ علیه السلام : تَوَسَّدِ الصَّبْرَ، وَاعْتَنِقِ الْفَقْرَ، وَارْفَضِ الشَّهَواتِ، وَ خالِفِ الْهَوى ، وَ اعْلَمْ أ نَّکَ لَنْ تَخْلُو مِنْ عَیْنِ اللّهِ، فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ. 24- قالَ علیه السلام : مَنْ اءتَمَّ رُکُوعَهُ لَمْ تُدْخِلْهُ وَحْشَةُ الْقَبْرِ. 25- قالَ علیه السلام : الْخُشُوعُ زینَةُالصَّلاةِ، وَ تَرْکُ مالایُعْنى زینَةُالْوَرَعِ. 26- قالَ علیه السلام : الاْ مْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىُ عَنِ الْمُنْکَرِ خَلْقانِ مِنْ خَلْقِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَمْن نَصَرَهُما اءعَزَّهُ اللّهُ، وَمَنْ خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
27- قالَ علیه السلام : إ نَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَخْتارُ مِنْ مالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ اءنْفَسَهُ لِیَاءجُرَهُ عَلى ذلِکَ.
28- قالَ له رجل : اءَوصِنى بَوَصِیَّةٍ جامِعَةٍ مُخْتَصَرَةٍ؟
فَقالَ علیه السلام : صُنْ نَفْسَکَ عَنْ عارِالْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ. 29- قالَ علیه السلام : فَسادُالاْ خْلاقِ بِمُعاشَرَةِالسُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْ خلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ. 30- قالَ علیه السلام : الاْ دَبُ عِنْدَالنّاسِ النُّطْقُ بِالْمُسْتَحْسَناتِ لاغَیْرُ، وَ هذا لایُعْتَدُّ بِهِ مالَمْ یُوصَلْ بِها إ لى رِضَااللّهِ سُبْحانَهُ، وَالْجَنَّةِ، وَالاْ دَبُ هُوَ اءدَبُ الشَّریعَةِ، فَتَاءدَّبُوا بِها تَکُونُوا اءُدَباءَ حَقّا.
بنابر این ادب یعنى رعایت احکام و مسائل دین ، پس با عمل کردن به دستورات الهى و ائمّه اطهار علیهم السلام ، ادب خود را آشکار سازید.
31- قالَ علیه السلام : ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْ نْصافُ فِى الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِى الشِّدِّةِ، وَ الاْ نْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إ لى قَلْبٍ سَلیمٍ. 32- قالَ علیه السلام : التَّوْبَةُ عَلى اءرْبَع دَعائِم : نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ اءنْ لایَعُودَ.
33- قالَ علیه السلام : ثَلاثٌ مِنْ عَمَلِ الاْ بْرارِ: إ قامَةُالْفَرائِض ، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم ، واحْتِراسٌ مِنَ الْغَفْلَةِ فِى الدّین . 34- قالَ علیه السلام : وَ حَقیقَةُ الاْ دَبِ: اِجْتِماعُ خِصالِ الْخیْرِ، وَ تَجافى خِصالِ الشَّرِ، وَ بِالاْ دَبِ یَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَکارِمَ الاْ خْلاقِ فِى الدُّنْیا وَ الاَّْخِرَةِ، وَ یَصِلُ بِهِ اِلَى الْجَنَّةِ. 35- قالَ علیه السلام : إ نَّ بَیْنَ جَبَلَىْ طُوسٍ قَبْضَةٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ دَخَلَها کانَ آمِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ النّار. 36- قالَ علیه السلام : مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتى بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ. 37- قالَ علیه السلام : مَنْ زارَ قَبْرَ اءخیهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ وَقَرَءَ: ((إنّا أنْزَلْناهُ فى لَیْلَةِالْقَدْرِ)) سَبْعَ مَرّاتٍ، اءمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْ کْبَرِ. 38- قالَ علیه السلام : ثَلاثٌ یَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: کَثْرَةُ الاْ سْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ کَثْرَةِ الصَّدَقَةَ.
انسان به وسیله اءدب - در دنیا و آخرت - به کمالات اخلاقى مى رسد؛ و نیز با رعایت اءدب نیل به بهشت مى یابد.
1 - نسبت به گناهان و خطاها، زیاد استغفار و اظهار ندامت کردن .
2 - اهل تواضع کردن و فروتن بودن .
3 - صدقه و کارهاى خیر بسیار انجام دادن .
39- قالَ علیه السلام : الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعینُ لَهُ، وَالرّاضى بِهِ شُرَکاءٌ. 40- قالَ علیه السلام : التَّواضُعُ زینَةُالْحَسَبِ، وَالْفَصاحَةُ زینَةُالْکَلامِ، وَ الْعَدْلُ زینَةُالاْ یمانِ، وَالسَّکینَةُ زینَةُالْعِبادَةِ، وَالْحِفْظُ زینُةُالرِّوایَةِ.
1- الْمُؤ مِنُ یَحْتاجُ إ لى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.
فرمود: مؤ من در هر حال نیازمند به سه خصلت است : توفیق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسى که او را نصیحت نماید.2- قالَ علیه السلام : مُلاقاةُ الاْ خوانِ نَشْرَةٌ، وَ تَلْقیحٌ لِلْعَقْلِ وَ إ نْ کانَ نَزْرا قَلیلا.
فرمود: ملاقات و دیدار با دوستان و برادران - خوب - ، موجب صفاى دل و نورانیّت آن مى گردد و سبب شکوفائى عقل و درایت خواهد گشت ، گرچه در مدّت زمانى کوتاه انجام پذیرد.
3- قالَ علیه السلام : إ یّاکَ وَ مُص احَبَةُالشَّریرِ، فَإ نَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ، یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ یَقْبَحُ اءثَرُهُ.
فرمود: مواظب باش از مصاحبت و دوستى با افراد شرور، چون که او همانند شمشیرى زهرآلود، برّاق است که ظاهرش زیبا و اثراتش زشت و خطرناک خواهد بود.4- قالَ علیه السلام : کَیْفَ یُضَیَّعُ مَنِ اللّهُ کافِلُهُ، وَکَیْفَ یَنْجُو مَنِ اللّه طالِبُهُ، وَ مَنِ انْقَطَعَ إ لى غَیْرِاللّهِ وَ کَّلَهُ اللّهُ إ لَیْهِ.
فرمود: چگونه گمراه و درمانده خواهد شد کسى که خداوند سَرپرست و متکفّل اوست . چطور نجات مى یابد کسى که خداوند طالبش مى باشد. هر که از خدا قطع امید کند و به غیر او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار مى کند.5- قالَ علیه السلام : مَنْ لَمْ یَعْرِفِ الْمَوارِدَ اءعْیَتْهُ الْمَصادِرُ.
فرمود: هرکس موقعیّت شناس نباشد جریانات، او را مى رباید و هلاک خواهد شد.6- قالَ علیه السلام : مَنْ عَتَبَ مِنْ غَیْرِارْتِیابٍ اءعْتَبَ مِنْ غَیْرِاسْتِعْتابٍ.
فرمود: سرزنش کردن دیگران بدون علّت و دلیل سبب ناراحتى و خشم خواهد گشت ، در حالى که رضایت آنان نیز کسب نخواهد کرد.7- قالَ علیه السلام : أ فْضَلُ الْعِبادَةِ الاْ خْلاصُ.
فرمود: با فضیلت ترین و ارزشمندترین عبادت ها آن است که خالص و بدون ریا باشد.8- قالَ علیه السلام : یَخْفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ یَغیبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ تَحْرُمُ عَلَیْهِمْ تَسْمِیَتُهُ، وَ هُوَ سَمّیُ رَسُول اللّهِ صلى الله علیه و آله وَ کَنّیهِ.
فرمود: زمان ولادت امام عصر علیه السلام بر مردم زمانش مخفى است ، و شخصش از شناخت افراد غایب و پنهان است . و حرام است که آن حضرت را نام ببرند؛ و او همنام و هم کنیه رسول خدا صلى الله علیه و آله است .9- قالَ علیه السلام : عِزُّالْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ.
فرمود: عزّت و شخصیّت مؤ من در بى نیازى و طمع نداشتن به مال و زندگى دیگران است .10- قالَ علیه السلام : مَنْ أ صْغى إ لى ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإ نْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَ إ نْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إ بلیس فَقَدْ عَبَدَ إ بلیسَ.
فرمود: هرکس به شخصى سخنران علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست ، پس چنانچه سخنور براى خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست ، و اگر از زبان شیطان و هوى و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.11- قالَ علیه السلام : لا یَضُرُّکَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ.
فرمود: کسى که طالب رضایت خداوند متعال باشد، دشمنى ستمگران ، او را زیان و ضرر نمى رساند.12- قالَ علیه السلام : مَنْ خَطَبَ إ لَیْکُمْ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَ أ مانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إ لاّ تَفْعَلُوهُ تَکْنُ فِتْنَةٌ فِى الاْ رْضِ وَ فَسادٌ کَبیرْ.
فرمود: هر که به خواستگارى دختر شما آید و به تقوا و تدیّن و امانتدارى او مطمئن مى باشید با او موافقت کنید وگرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگى در روى زمین خواهید شد.13- قالَ علیه السلام : لَوْسَکَتَ الْجاهِلُ مَااخْتَلَفَ النّاسُ.
فرمود: چنانچه افراد جاهل و بى تجربه ساکت باشند مردم دچار اختلافات و تشنّجات نمى شوند.14- قالَ علیه السلام : مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبیحا کانَ شَریکا فیهِ.
فرمود: هر که کار زشتى را تحسین و تأیید کند، در عِقاب آن شریک مى باشد.15- قالَ علیه السلام : مَنِ انْقادَ إ لَى الطُّمَاءنینَةِ قَبْلَ الْخِیَرَةِ فَقَدْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَکَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُغْضِبَةِ.
فرمود: هرکس بدون تفّکر و اطمینان نسبت به جوانب (هر کارى ، فرمانى ، حرکتى و...) مطیع و پذیراى آن شود، خود را در معرض سقوط قرار داده ؛ و نتیجه اى جز خشم و عصبانیّت نخواهد گرفت .16- قالَ علیه السلام : مَنِ اسْتَغْنى بِاللّهِ إ فْتَقَرَالنّاسُ إ لَیْهِ، وَمَنِ اتَّقَى اللّهَ اءحَبَّهُ النّاسُ وَ إ نْ کَرِهُوا.
فرمود: هر که خود را به وسیله خداوند بى نیاز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر که تقواى الهى را پیشه خود کند خواه ناخواه ، مورد محبّت مردم قرار مى گیرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.17- قالَ علیه السلام : عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلّیا عَلَیْهِ السَّلامُ اءلْفَ کَلِمَةٍ، کُلُّ کَلِمَةٍ یَفْتَحُ اءلْفُ کَلِمَةٍ.
فرمود: حضرت رسول صلى الله علیه و آله ، یک هزار کلمه به امام علىّ علیه السلام تعلیم نمود که از هر کلمه اى هزار باب علم و مسأله فرعى باز مى شود.18- قالَ علیه السلام : نِعْمَةٌ لاتُشْکَرُ کَسِیَّئَةٍ لاتُغْفَرُ.
فرمود: خدمت و نعمتى که مورد شکر و سپاس قرار نگیرد همانند خطائى است که غیرقابل بخشش باشد.19- قالَ علیه السلام : مَوْتُ الاْ نْسانِ بِالذُّنُوبِ اءکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاْ جَلِ، وَ حَیاتُهُ بِالْبِرِّ اءکْثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمْرِ.
فرمود: فرارسیدن مرگ انسان ها، به جهت معصیت و گناه ، بیشتر است تا مرگ طبیعى و عادى ، همچنین حیات و زندگى لذّت بخش به وسیله نیکى و إ حسان به دیگران بیشتر و بهتر است از عمر بى نتیجه .