سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را فراگیرید که فرا گرفتنش، حسنه است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
امامزاده میر عبداله بزن آباد
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» سرنوشت قاتلان سید الشهدا و یارانش

ابن شهر آشوب به سند معتبر روایت کرده است که حضرت امام حسین علیه السّلام به عمر بن سعد گفت که به این شادم بعد از آنکه مرا شهید خواهى کرد، از گندم عراق بسیارى نخواهى خورد، آن ملعون از روى استهزا گفت که : اگر گندم نباشد جو نیز خوب است ، پس چنان شد که حضرت فرموده بود، و امارت رى به او نرسید، و بر دست مختار کشته شد. ایضا روایت کرده است که بویهاى خوشى که از انبار حضرت غارت کردند همه خون شد، و گیاهها که برده بودند همه آتش در آن افتاد.
و به روایت دیگر: از آن بوى خوش هر که استعمال کرد از مرد وزن البته پیس ‍ شد. ایضا ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که حضرت سید الشهداء علیه السّلام در صحراى کربلا تشنه شد، خود را به کنار فرات رسانید و آب برگرفت که بیاشامد، ملعونى تیرى به جانب آن جناب انداخت که بر دهان مبارکش نشست ، حضرت فرمود: خدا هرگز تو را سیراب نگرداند، پس آن ملعون تشنه شد و هر چند آب مى خورد سیراب نمى شد تا آنکه خود را به شط فرات افکند، و چندان آب آشامید که به آتش ‍ جهنم واصل گردید.
ایضا روایت کرده اند که چون امام حسین علیه السّلام از آن کافر جفا کار آب طلبید، بدبختى در میان آنها ندا کرد که : یا حسین ! یک قطره از آب فرات نهواهى چشید تا آنکه تشنه بمیرى یا به حکم ابن زیاد در آیى ، حضرت فرمود: خداوندا، او را از تشنگى بکش و هرگز او را میامرز، پس آن ملعون پیوسته العطش فریاد مى کرد، و هر چند آب مى آشامید سیراب نمى شد تا آنکه ترکید و به جهنم واصل شد.
و بعضى گفته اند که آن ملعون عبدالله بن حصین ازدى بود، و بعضى گفته اند که : حمید بن مسلم بود.
ایضا روایت کرده اند که ولدالزنائى از قبیله (دارم ) تیر به جانب آن حضرت افکند، بر حنکش آمد، و حضرت آن خون را مى گرفت و به جانب آسمان مى ریخت ، پس آن ملعون به بلائى مبتلا شد که از سرما و گرما فریاد مى کرد،
و آتشى از شکمش شعله مى کشید و پشتش از سرما مى لرزید، و در پشت سرش بخارى روشن مى کرد و هر چند آب مى خورد سیراب نمى شد، تا آنکه شکمش پاره شد و به جهنم واصل شد.
ابن بابویه و شیخ طوسى به سانید بسیار روایت کرده اند از یعقوب بن سلیمان که گفت : در ایام حجاج چون گرسنگى بر ما غالب شد، با چند نفر از کوفه بیرون آمدیم تا آنکه به کربلا رسیدیم و
موضعى نیافتیم که ساکن شویم ، ناگاه خانه اى به نظر ما در آمد در کنار فرات که از چوب علف ساخته بودند، رفتیم و شب در آنجا قرار گرفتیم ، ناگاه مرد غریبى آمد و گفت : دستورى دهید که امشب با شما به سر آوردم که غریبم و از راه مانده ام ، ما او را رخصت دادیم و داخل شد چون آفتاب غروب کرد و چراغ افروختیم به روغن نفت و نشستیم به صحبت داشتن ، پس صحبت منتهى شد به ذکر جناب امام حسین علیه السّلام و شهادت او، و گفتیم که : هیچکس در آن صحرا نبود که به بلائى مبتلا نشد، پس آن مرد غریب گفت که : من از آنها بودم که در آن جنگ بودند و تا حال بلائى به من نرسیده است ، و مدار شیعیان به دروغ است ، چون ما آن سخن را از او شنیدیم ترسیدیم و از گفته خود پشیمان شدیم ، در آن حالت نور چراغ کم شد، آن بى نور دست دراز کرد که چراغ را اصلاح کند، همین که دست را نزدیک چراغ رسانید، آتش در دستش مشتعل گردید، چون خواست که آن آتش را فرو نشاند آتش در ریش نحسش افتاد و در جمیع بدنش شعله کشید، پس ‍ خود را در آب فرات افکند، چون سر به آب فرو مى برد، آتش در بالاى آب حرکت مى کرد و منتظر او مى بود تا سر بیرون مى آورد، چون سر بیرون مى آورد، در بدنش مى افتاد، و پیوسته بر این حال بود تا به آتش جهنم واصل گردید.
ایضا ابن بابویه به سند معتبر از قاسم بن اصبغ روایت کرده است که گفت : مردى از قبیله بنى دارم که با لشکر ابن زیاد به قتال امام
حسین علیه السّلام رفته بود، به نزد ما آمد و روى او سیاه شده بود، و پیش از آن در نهایت خوشرویى و سفیدى بود، من به او گفتم که : از بس که روى تو متغیر شده است نزدیک بود که من تو را نشناسم ، گفت : من مرد سفید روئى از اصحاب حضرت امام حسین علیه السّلام را شهید کردم که اثر کثرت عبادت از پیشانى او ظاهر بود، و سر او را آورده ام .
راوى گفت : که دیدم آن ملعون را که بر اسبى سوار بود و سر آن بزرگوار در پیش زین آویخته بود که بر زانوهاى اسب مى خورد، من با پدر خود گفتم که : کاش این سر را اندکى بلندتر مى بست که اینقدر اسب به آن خفت نرساند، پدرم گفت : اى فرزند! بلائى که صاحب این سر بر او مى آورد زیاده از خفتى است که او به این سر مى رساند، زیرا که او به من نقل کرد که از روزى که او را شهید کرده ام تا حال هر شب که به خواب مى روم به نزدیک من مى آید و مى گوید که بیا، و مرا بسوى جهنم مى برد و در جهنم مى اندازد، و تا صبح عذاب مى کشم ، پس من از همسایگان او شنیدم که : از صداى فریاد او ما شبها به خواب نمى توانیم رفت ؛ پس من به نزد زن او رفتم و حقیقت این حال را از او پرسیدم گفت : آن خسران مال خود را رسوا کرده است ، و چنین است گفته است .
ایضا از عمار بن عمیر روایت کرده است که چون سر عبیدالله بن زیاد را با سرهاى اصحاب او به کوفه آوردند من به تماشاى آن سرها رفتم چون رسیدم ، مردم مى گفتند که : آمد آمد، ناگاه دیدم مارى آمد
و در میان آن سرها گردید تا سر ابن زیاد را پیدا کرد و در یک سوراخ بینى او رفت و بیرون آمد و در سوراخ بینى دیگرش رفت ، و پیوسته چنین مى کرد.
ابن شهر آشوب و دیگران از کتب معتبره روایت کرده اند که دستهاى ابحر بن کعب که بعضى از جامه هاى حضرت امام حسین علیه السّلام را کنده بود، در تابستان مانند دو چوب خشک مى شد و در زمستان خون از دستهاى آن ملعون مى ریخت ؛ و جابر بن زید عمامه آن حضرت را برداشت ، چون بر سر بست در همان ساعت دیوانه شد؛ و جامه دیگرى را جعوبة بن حویه برداشت ، چون پوشید، در ساعت به برص مبتلا شد؛ و بحیربن عمرو جامه دیگر را برداشت و پوشید، در ساعت زمین گیر شد.
ایضا از ابن حاشر روایت کرده است که گفت : مردى از آن ملاعین که به جنگ امام حسین علیه السّلام رفته بودند، چون به نزد ما برگشت ، از اموال آن حضرت شترى و قدرى زعفران آورد، چون آن زعفران را مى کوبیدند، آتش از آن شعله مى کشید؛ و زنش به بر خود مالید، در همان ساعت پیس ‍ شد؛ چون آن شتر را ذبح کردند، به هر عضو از آن شتر که کارد مى رسانیدند، آتش از آن شعله مى کشید؛ چون آن را پاره کردند، آتش از پاره هاى آن مشتعل بود؛ چون در دیگ افکندند،
آتش از آن مشتعل گردید؛ چون از دیگ بیرون آوردند، از جدوار تلختر بود و دیگرى از حاضران آن معرکه به آن حضرت ناسزائى گفت ، از
دو شهاب آمد و دیده هاى او را کور کرد.
سدى ابن طاووس و ابن شهر آشوب و دیگران از عبدالله بن زباح قاضى روایت کرده اند که گفت : مرد نابینائى را دیدم از سبب کورى از او سؤ ال کردم ، گفت : من از آنها بودم که به جنگ حضرت امام حسین علیه السّلام رفته بودم ، و با نه نفر رفیق بودم ، اما نیزه به کار نبردم و شمشیر نزدم و تیرى نینداختم ، چون آن حضرت را شهید کردند و به خانه خود برگشتم و نماز عشا کردم و خوابیدم ، در خواب دیدم که مردى به نزد من آمد و گفت : بیا که حضرت رسول صلى الله علیه و آله تو را مى طلبد، گفتم : مرا به او چکار است ؟ جواب مرا نشنید، گریبان مرا کشید و به خدمت آن حضرت برد، ناگاه دیدم که حضرت در صحرائى نشسته است محزون و غمگین ، و جامه را از دستهاى خود بالا زده است ، و حربه اى به دست مبارک خود گرفته است ، و نطعى در پیش آن حضرت افکنده اند، و ملکى بر بالاى سرش ‍ ایستاده است و شمشیرى از آتش در دست دارد، و آن نه نفر که رفیق من بودند ایشان را به قتل مى رساند، و آن شمشیر را به هر یک از ایشان که مى زند آتش در او مى افتد و مى سوزد، و باز زنده مى شود و بار دیگر ایشان را به قتل مى رساند.
من چون آن حالت را مشاهده کردم ، به دو زانو در آمدم و گفتم : السلام علیک یا رسول الله ، جواب سلام من نگفت و ساعیت سر در زیر افکند و گفت : اى دشمن خدا، هتک حرمت من کردى و
عترت مرا کشتى و رعایت حق من نکردى ، گفتم :
یا رسول لله شمشیرى نزدم و نیزه به کار نبردم و تیر نیانداختم ، حضرت فرمود: راست گفتى ، ولیکن در میان لشکر آنها بودى و سیاهى لشکر ایشان را زیاد کردى ، نزدیک من بیا، چون نزدیک رفتم دیدم طشتى پر از خون در پیش آن حضرت گذاشته است ، پس فرمود: این خون فرزند منن حسین است ، و از آن خون دو میل در دیده هاى من کشید، چون بیدار شدم نابینا بودم .
در بعضى از کتب معتبره از دربان ابن زیاد روایت کرده اند که گفت : از عقب آن ملعون داخل قصر او شدم ، آتشى در روى او مشتعل شد و مضطرب گردید و رو به سوى من گردانید و گفت : دیدى ؟ گفتم : بلى ، گفت : به دیگرى نقل مکن .
ایضا از کعب الاحبار نقل کرده اند که در زمان عمر از کتب متقدمه نقل مى کرد وقایعى را که در این امت واقع خواهد شد و فتنه هائى که حادث خواهد گردید، پس گفت : از همه فتنه ها عظیم تر و از همه مصیبتها شدیدتر، قتل سید شهدا حسین بن على علیه السّلام خواهد بود، و این است فسادى که حق تعالى در قرآن یاد کرده است که (ظهر الفساد فى البر والبحر بما کسبت ایدى الناس ) و اول فسادهاى عالم ، کشتن هابیل بود، و آخر فسادها کشتن آن حضرت است ، و در روز شهادت آن حضرتت درهاى آسمان راخواهند گشودو از آسمانها بر آن حضرت خون خواهند گریست ، چون ببیندید که سرخى در جانب آسمان بلند شد بدانید که او شهید شده است .
167
گفتند: اى کعب چرا اسمان بر کشتن پیغمبران نگریست و بر کشتن آن حضرت مى گرید؟! گفت : واى بر شما! کشتن حسین امرى است عظیم ، و او فرزند برگزیده سید المرسلین است و پاره تن آن حضرت است ، و از آب دهان او تربیت یافته است ، و او را علانیه به جور و ستم و عدوان خواهند کشت و وصیت جد او حضرت رسالت صلى الله علیه و آله را در حق او رعایت نخواهند کرد سوگند یاد مى کنم به حق آن خداوندى که جان کعب در دست اوست که بر او خواهند گریست گروهى از ملائکه آسمانهاى هفت گانه که تا قیامت گریه ایشان منقطع نخواهد شد، و آن بقعه که در آن مدفون مى شد بهترین بقعه هاست ، و هیچ پیغمبرى نبوده است مگر آنکه به زیارت آن بقعه رفته است و بر مصیبت آن حضرت گریسته است ، و هر روز فوجهاى ملائکه و جنیان به زیارت آن مکان شریف مى روند، چون شب جمعه مى شود، نود هزار ملک در آنجا نازل مى شوند و بر آن امام مظلوم مى گریند و فضایل او را ذکر مى کنند، و در آسمان او را (حسین مذبوح ) مى گویند و در زمین او را (ابو عبدالله مقتول ) مى گویند و در دریاها او را فرزند منور مظلوم مى نامند، و در روز شهادت آن حضرت آفتاب خواهد گرفت ، در شب آن ، ماه خواهد گرفت ، و تا سه روز جهان در نظر مردم تاریک خواهد بود، و آسمان خواهد گریست ، و کوهها از هم خواهد پاشید، و دریاها به خروش خواهند آمد، و اگر باقیمانده ذریت او و جمعى از شیعیان او بر روى زمین نمى بودند، هر آینه خدا آتش از آسمان بر مردم مى بارید.
پس کعب گفت : اى گروه تعجب نکنید از آنچه من در باب حسین مى گویم ، به خدا سوگند که حق تعالى چیزى نگذاشت از آنچه بوده و خواهد بود مگر آنکه براى حضرت موسى علیه السّلام بیان کرد، و هر بنده اى که مخلوق شده و مى شود همه را در عالم ذر بر حضرت آدم علیه السّلام عرضه کرد، و احوال ایشان واختلافات و منازعات ایشان را براى دنیا بر آن حضرت ظاهر گردانید پس آدم گفت : پروردگارا در امت آخر الزمان که بهترین امتهایند چرا اینقدر اختلاف به هم رسیده است ؟ حق تعالى فرمود: اى آدم چون ایشان اختلاف کردند، دلهاى ایشان مختلف گردید، و ایشان فسادى در زمین خواهند کرد مانند فساد کشتتن هابیل ، و خواهند کشت جگر گوشه حبیب من محمد مصطفى صلى الله علیه و آله را پس حق تعالى واقعه کربلا را به آدم نمود، و قاتلان آن حضرت را روسیاه مشاهده کرد، پس آدم علیه السّلام گریست و گفت : خداوندا تو انتقام خود را بکش از ایشان چنانچه فرزند پیغمبر بزرگوار تو را شهید خواهند کرد.
ایضا از سعید بن مسیب روایت کرده است که چون حضرت امام حسین علیه السّلام شهید شد، در سال دیگر من متوجه حج شدم که به خدمت حضرت امام زین العابدین علیه السّلام مشرف شدم ، پس روزى بر در کعبه طواف مى کردم ناگاه مردى را دیدم که دستهاى او بریده بود و روى او مانند شب تار سیاه و تیره بود، به پرده کعبه چسبیده بود و مى گفت : خداوندا به حق این خانه که گناه مرا بیامرز، و مى دانم که نخواهى آمرزید؛ من گفتم : واى بر تو چه گناه کرده اى که نین نا امید از رحمت خدا گردیده اى ؟ گفت : من جمال امام حسین علیه السّلام بودم در هنگامى که متوجه کربلا گرید، چون آن حضرت را شهیدد کردند، پنهان شدم که بعضى از جامه هاى آن حضرت را بربایم ، و در کار برهنه کردن حضرت بودم . در شب ناگاه شنیدم که خروش ‍ عظیم از آن صحرا بلند شد، و صداى گریه و نوحه بسیار شنیدم و کسى را نمى دیدم ، و در میان آنها صدائى مى شنیدم که مى گفت : اى فرزند شهید من ، واى حسین غریب من ، تو را کشتند و حق تو را نشناختند و آب را از تو منع کردند، از استماع این اصوات موحشه ، مدهوش گردیدم و خود را در میان کشتگان افکندم ، و در آن حال مشاهده کردم سه مرد و یک زن را که ایستاده اند و بر درو ایشان ملائکه بسیار احاطه کرده اند، یکى از ایشان مى گویدکه : اى فرزند بزرگوار واى حسین مقتول به سیف اشرا، فداى تو باد جد و پدر و مادر و برادر تو.
ناگاه دیدم که حضرت امام حسین علیه السّلام نشست و گفت : لبیک یا جداه و یا رسول الله و یا ابتاه و یا امیر المؤ منین و یا اماه یا فاطمه الزهرا و یا اخاه ، اى برادر مقتول به زهر جانگداز، بر شما باد از من سلام ، پس فرمود: یا جداه کشتند مردان ما را، یا جداه اسیر کردند زنان ما را، یا جداه غارت کردند اموال ما را، یا جداه کشتند اطفال ما را، ناگاه دیدم که همه خروش بر آوردند و گریستند، حضرت فاطمه زهرا علیه السّلام از همه بیشتر مى گریست .
پس حضرت فاطمه علیه السّلام گفت : اى پدر بزرگوار ببین که چکار کردند با این نور دیده من این امت جفا کار، اى پدر مرا رخصت بده که خون فرزند خود را بر سر و روى خود بمالم ، چون خدا را ملاقات کنم با خون او الوده باشم ، پس همه بزرگواران خون آن حضرت را برداشتند و بر سر و روى خود مالیدند، پس شنیدم که حضرت رسول صلى الله علیه و آله مى گفت که : فداى تو شوم اى حسنن که تو را سر بریده مى بینم و در خون خود غلطیده مى بینم ، اى فرزند گرامى ، که جامه هاى تو را کند؟ حضرت امام حسین علیه السّلام فرمود که : اى جد بزرگوار شتردارى که با من بود و با او نیکیهاى بسیا کرده بودمم ، او به جزاى آن نیکیها مرا عریان کرد! پس حضرت رسالت صلى الله علیه و آله به نزد من آمد و گفت : از خدا اندیشه نکردى و از من شرم نکردى که جگر گوشه مرا عریان کردى ، خدا روى تو را سیاه کند در دنیا و آخرتت و دستهاى تو را قطع کند، پس در همان ساعت روى من سیاه شده و دستهاى من افتاد، و براى این دعا مى کنم و مى دانم که نفرین حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله رد نمى شود، و من آمرزیده نخواهم شد.
ایضا روایت کرده است که مرد خدادى ( آهنگرى ) در کوفه بود، چون لشکر عمر بن سعد به جنگ سید الشهداء مى رفتند، از آهن بسیارى برداشت و با لشکر ایشان رفت ، و نیزه هاى ایشان را درستت مى کرد و میخ ‌هاى خیمه هاى ایشان را مى ساخت و شمشیر و خنجر ایشان را اصلاح مى کرد، آن حداد گفت : من نوزده روز با ایشانن بودم و اعانت ایشان مى نمودم تا آنکه آن حضرت را شهید کردند.
چون برگشتم شبى در خانه خود خوابیده بودن ، در خواب دیدم که قیامت بر پا شده است و مردم از تشنى زبانهایشان آویخته است و آفتاب نزدیک سر مردم ایستاده است و من از شده عطش و حرارت مدهوش بودم ، آنگاه دیدم که سواره اى پیدا شد در نهایت حسن و جمال و در غایت مهابت و جلال ، و چندین هزار پیغمبران و اوصیاى ایشان و صدیقان و شهیدان در خدمت او مى آمدند، و جمیع محشر از نور خورشید جمال اومنور گردیده ، و به سرعت گذشت ، بعد از ساعتى سوار دیگر پیدا شد مانند ماه تابان ، عرصه قیامت را به نور جمال خود روشن کرد و چندین هزار کس در رکاب سعادت انتساب او مى آمدند، و هر حکمى مى فرمود اطاعت مى کردند چون به نزدیک من رسید، عنان مرکب کشید و فرمود: بگیرید این را.
ناگه دیدم که یکى از آنها که در رکاب او بودند بازوى مرا گرفت و چنان کشید که گمان کردم کتف م جدا شد، گفتم : به حق آن کى که تو را به بردن من مامور گردانید تو را سوگند مى دهم که بگوئى او کیست ؟ گفت : احمد مختار بود، گفتم : آنا که بر درو او بودند چه جماعت بودند؟ گفت : پیغمبران و صدیقان و شهیدان و صالحان ن گفتم : شما چه جماعتید که بر دور این مرد بر آمده اید و هر چه مى فرماید اطاعت مى کنید گفت ما ملائکه پروردگار عالمیانیم و ما را در فرمان او کرده است ، گفتم : مرا چرا فرمود بگیرید؟ گفت : حال تو مانند حال آن جماعت است چون نظر کردم عمر بن سعد را دیدم با لشکرى که همراه بودند، و جمعى را نمى شناختم و زنجیرى از آتش در گدرن عمر بود و آتش از دیده ها و گوشهاى او شعله مى کشید ن و جمعى دیگر که با او بودند پاره اى در زنجیرهاى آتش بودند، و پاره اى غلهاى اتش ‍ در گردن داشتند، و بعضى مانند من ملائکه به بازوهاى ایشان چسبیده بودند.
چون پاره اى راه ما را بردند، دیدم که حضرت رسالت صلى الله علیه و آله بر کرسى رفیعى نشسته است و دو مرد نورانى در جانب راستت او ایستاده اند، از ملک پرسیدم که : این دو مرد کیستند؟ گفت : یکى نوح علیه السّلام است و دیگرى ابراهیم علیه السّلام ، پس حضرت رسول صلى الله علیه و آله گفت : چه کردى یا على ؟ فرمود: احدى از قاتلان حسین را نگذاشتم مگر آنکه همه را جمع کردم و به خدمت تو آوردم ، پس حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: نزدیک بیاورید ایشان را.
چون ایشان را نزدیک بردند، حضرت از هر یک از ایشان سؤ ال مى کرد که چه کردى با فرزند من حسین و مى گریست ، و همه اهل محشر از گره او مى گریستند، پس یکى از ایشان مى گفتم که : من آب بر روى او بستم ، و دیگرى مى گفت : من تیر به سوى او افکندم ، و دیگرى مى گفت : من سر او را جدا کردم ، و دیگرى مى گفت : من فرند او را شهید کردم ، پس حضرت رسالت صلى الله علیه و آله فریاد بر آورد: اى فرزندان غریب بى یاور من ، اى اهل بیت مطهر من ، بعد از من با شما چنین کردند؟ پس خطاب کرد به پیغمبران که : اى پدر م آدم و اى برادر من نوح و اى پدر من ابراهیم ، ببینید که چگونه امت من با ذریت من سلوک کرده اند؟ پس خروش از انبیا و اوصیا و جمیع اهل محشر بر آمد پس امر کرد حضرت زبانیه جهنم را که : بکشید ایشان را به سوى جهنم ، پس یک یک ایشان را مى کشیدند به سوى جهنم مى بردند، تا آنکه مردى را آوردند، حضرت از او پرسید که : تو چه کردى ؟ گفت : من تیرى و نیزه اى نینداختم و شمشیرى نزدم نجار بودم ، و با آن اشرار همراه بودم ، روزى عمود خیمه حصین بن نمیر شکست و آن را اصلاح کردم ، حضرت فرمود: آخر نه در آن لشکر داخل بوده اى ، و سیاهى لشکر ایشان را زیاده کرده اى ، و قاتلان فرزندان مرا یارى کرده اى ، ببرید او را به سوى جهنم ، پس اهل محشر فریاد بر آوردند که : حکمى نیست امروز مگر براى خدا و رسول خدا و وصى او.
چون مرا پیش بردند و احوال خود را گفتم ، همان جواب را به من فرمود و امر کرد مرا به سوى آتش برند، پس از دهشت آن حال بیدار شدم و زبان من و نصف بدن من خشک شده بود، و همه کس از من بیزارى جسته اند و مرا لعنت مى کنند، و به بدترین احوال گذارنید تا به جهنم واصل شد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم شفیعی ( شنبه 91/9/25 :: ساعت 9:32 صبح )
»» آموزه ها و پیام های قیام عاشورا + قسمت اول

مقدمه
شخصیت وعظمت امام حسین (ع) همه جا را فراگرفته است . تمام انسان های بیدار از فداکاری و گذشت و جوان مردی امام حسین (ع) در راه احیای دین ، حق و عدالت وریشه کن کردن باطل و ظلم سخن می گویند، هر کس با زبانی از این امام بزرگ و پیروز درهر عصری به بزرگی یاد می کند.

خاطرة جان گداز و بسیار آموزندة عاشورا بزرگ ترین فداکاری ها را به بشرمی آموزد. قیام امام حسین (ع) منبع الهام بخش ، برای به ثمر رساندن حق و عدالت بود.آن چنان همت امام بلند بود که برای اعتلای کلمه حق از همه چیز خود گذشت . چنانچه برای نجات اسلام از طوفان های بنی امیّه و طرفداران آنها به جهانیان فرمود: «آگاه باشید(ابن زیاد) مرا، میان کشته شدن و ذلت مخیّر ساخته ، ولی ذلّت و خواری از ساحت ما دوراست . نه خدا ذلّت را برای ما می پسندد و نه پیامبرش و نه مردان با ایمان دنیا، و نه آن دامن پاکی که مرا پرورش داده و نه آن روح با مناعتی که من دارم ، من هرگز اطاعت مردم پست را بر کشته شدن با شرافت ترجیح نمی دهم .»
عظمت روح و همت مردانه و نظر بلند و فداکاری بی دریغ و جانبازی بزرگ امام رانمی توان به قلم آورد و بیان کرد، مگر پشه ای می تواند خورشید را توصیف کند؟ ولی از آن جا که طبق روایتی پیامبر فرمودند: «اءن لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لا یبردابداً؛ همانا قتل حسین حرارتی در قلوب مؤمنین ایجاد کرده که هرگز سرد و خاموش نمی شود.»

مردم با بیان تاریخ بشر هرگز نام و یاد امام حسین (ع) را فراموش نخواهند کرد درعصری که باطل پرستان و غول های مادیّت می خواهند نام امام حسین (ع) را از زبان ها ویادها بیندازند سخت در اشتباه اند و به قول مقام معظم رهبری این خواب خرگوشی است هرگز تعبیر نخواهد شد و این آیه تداعی می کند که (یُریدون لیطفئوا نور اللّ"ه بأفواههم واللّ"ه متم ّ نوره و لو کره الکافرون ).


1) اهداف قیام عاشورا


در مورد هدف قیام امام حسین (ع) عقاید مختلفی است ، نظریه پردازان به گونه هایی مختلف هدف امام (ع) را تبیین کرده اند: گاهی حرکت امام (ع) برنامه ای معنوی می شود که از جانب خداوند طراحی شده که امام (ع) مجری آن بوده و قدم به قدم کارهایی را که از جانب خداوند متعال مأموریت داشته انجام می داده است ؛ عدّه ای هدف امام را امربه معروف و نهی از منکر معرفی کرده اند، چنان که عده ای هدف را مبارزه با حکومت وقت دانسته اند و برخی نیز قیام کربلا را به منظور برپایی حکومت تبیین کرده اند.
اگر اهداف و عوامل را یک جا بررسی کنیم ، درخواهیم یافت اکثر کسانی که اهداف مختلف را برای حرکت امام حسین (ع) بیان کرده اند به کلمات آن حضرت استناد کرده وهر یک به بخشی از کلمات تمسّک کرده و مطالب دیگر را نادیده گرفته اند.
وظیفه شرعی و تکلیف الهی و احساس مسئولیت
این مطلبی است که دلیل آن در سخنان خود آن حضرت و پدر و جدّ بزرگوارشان وبلکه در آیات کریمة قرآنی هم به وضوح دیده می شود؛ مانند آیه ای که می فرماید:

(و لا تعاونوا علی اءلائم و العدوان )، معاونت بر گناه و دشمنی نکنید.
بر هیچ کس پوشیده نیست که بیعت امام با حکومت یزید بزرگ ترین کمک ومعاونت بر گناه بود.
و یا وصیّت معروف امیرالمؤمنین (ع) به فرزندان خود و به همة شیعیان و به خصوص به حسنین 8 که می فرماید: «و کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً؛ باشید برای ستم کار دشمن و بر مظلومان یاور.»
و یا در سخنان حضرت سیدالشهدا این انگیزه و هدف ، یعنی عمل به وظیفة شرعی انسجام و تکلیف الهی ، به خوبی به چشم می خورد. آن جا که وقتی نامه ای به بزرگان بصره می نویسد و علت نهضت و قیام و دعوت الهی خود را ذکر می کند، می نویسد:«و أنا أدعوکم اءلی کتاب اللّ"ه و سنّة نبیّه (ص) فاءن السُنّة َ قد اُمیتَت ْ و اءن البدعة قد أحییَت ؛ ومن شما را به کتاب و سنت رسول خدا دعوت می کنم که براستی سنّت مرده و بدعت زنده شده است .»

2) جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در قیام عاشورا

زمانی که برادر آن حضرت محمد بن حنفیه در مدینه به ایشان پیشنهاد کرد که ازسفر منصرف شود، امام (ع) نپذیرفت و وصیتنامه ای نوشت : «و اءنی لم أخرج أشراً و لابطراًو لامفسداً و لاظلماً و اءنّما خرجت ُ لطلب اءلاصلاح فی امّة جدّی ، اُرید أن آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدّی و أبی علی بن ابیطالب ؛ من جهت خودخواهی وگردن کشی و فتنه انگیزی و ستم گری خارج نشدم بلکه به قصد اصلاح امت جدم خروج کردم . می خواهم امر به معروف و از منکر نهی کنم و بر سیرة جدّم و پدرم علی بن ابی طالب رفتار کنم .»
امام حسین احساس می کرد که به وسیلة حاکمیت معاویه و سپس یزید و حتّی قبل از آن دو اعمالی در میان مردم رواج پیدا کرده که غیر از سیرة پیغمبر(ص) و سیرة علی بن ابی طالب است . از این جهت ، امام (ع) اصلاح را ضروری دید و آن اصلاح احیای سیرة پدر و جدّشان از طریق امر به معروف و نهی از منکر بوده است ؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر وسیلة این احیاگری است نه آن که خود هدف باشند.
امام حسین (ع) وقتی از مکه به قصد کوفه حرکت کرد. در بین راه به فرزدق برخورد.امام (ع) اوضاع عراق را پرسید، او جواب داد که دل های مردم با شما ولی شمشیرهایشان بر ضدّ شماست . امام (ع) دربارة انگیزة سفر خود فرمودند: «اءن هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و أظهروا الفساد فی الارض و أبطلوا الحدود و شریط الخور و استأثروا فی أموال الفقراء و المساکین ، أنا أوّل من قام بنصرة دین الله و اءعزازشرعة و الجهاد فی سبیله لتکون کلمة اللّ"ه هی العلیا؛ اینان جماعتی هستند که ازشیطان اطاعت کرده و اطاعت رحمان را ترک کرده اند. آنان فساد را ظاهر و حدود الهی راباطل کرده اند، شراب می نوشند و در اموال فقرا و مساکین طبق میل خود رفتار می کنند.من از همه برای یاری دین خداوند و عزیز گرداندن شرع و جهاد در راه خدا سزاوارترم تااینکه کلمة اللّه اعتلا یابد».
از این سخنان معلوم می شود که این عوامل سبب شد که امام حسین (ع) خود رابرای قیام از دیگران ارجح بداند، زیرا نوادة پیامبر(ص) و امام مسلمانان است و در مقابل انحرافات نمی تواند ساکت باشد.
و به قول شهید مطهری که دربارة امر به معروف و نهی از منکر می گوید: «امر به معروف و نهی از منکر می گوید: امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام است به اصطلاح علت مبقیه است . اصلاً اگر این اصل نباشد اصلاحی نیست . حسین بن علی (ع) در راه امر به معروف و نهی از منکر یعنی در راه اساسی ترین اصلی که ضامن بقای اجتماع اصلاحی است کشته شد. و در راه آن اصلی که اگر نباشددنبالش متلاشی شدن است ، دنبالش تفرّق است ، دنبالش تفکیک و از میان رفتن وگندیدن پیکر اجتماع است . بله این اصل این مقدار ارزش دارد.

3) امام و الگوی مبارزه با ظلم

در میان حوادث تاریخ عاشورا و شهدای کربلا از ویژگی خاصّی برخوردارند وصفحه صفحة این حماسة ماندگار، تک تک حماسه آفرینان عاشورا، الگوی انسان های حق طلب و ظلم ستیز بوده و خواهد بود، هم چنان که اهل بیت به صورت عام تر در زندگی و مرگ ، در اخلاق و جهاد، در کمالات انسانی و چگونه زیستن و چگونه مردن ، برای ما سرمشقند، از خواسته های ماست که حیات و ممات ما چون زندگی و مرگ محمّد و آل محمّدباشد؛ همان جمله که در زیارت عاشورا ست : «اللهم اجعل محیای محیا محمّد و آل محمّدو مماتی ممات محمد و آل محمد» امام حسین (ع) هم حرکت خویش در مبارزه باطاغوت زمان خویش ، برای مردم الگو می داند و می فرماید: «فلکم فی ّ اسوة » در تاریخ اسلام نیز، بسیاری از قیام های ضد ستم و نهضت های آزادی بخش ، با الهام از حرکت عزّت آفرین عاشورا شکل گرفته و به ثمر رسیده است حتی مبارزه های استقلال طلبانة هند به رهبری مهاتماگاندی ، ثمرة این الگوگیری بود هم چنان که خود گاندی گفته است :«من زندگی امام حسین (ع) را به دقت خوانده ام و توجه به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از قیام حسین (ع) الگو گیرد.»
قائد اعظم پاکستان محمدعلی جناح نیز گفته است : «هیچ نمونه ای از شجاعت ،بهتر از آن که امام حسین (ع) از لحاظ فداکاری و تهوّر نشان داد، در عالم پیدا نمی شود. به عقیدة من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی نمایند» از عاشورا، حتی در زمینة تاکتیک ها و کیفیت مبارزه و سازماندهی نیروها و خط و مشی مبارزه و بسیاری از موضوعات دیگر هم می توان ، الهام گرفت .
در این زمینه ، امام خمینی 1 چنین می فرماید: «حضرت سیدالشهدا(ع) از کارخودش به ما تعلیم کرد که در میدان وضع باید چه جور باشد و در خارج میدان وضع چه جور باشد و باید آن هایی که اهل مبارزة مسلحانه هستند چه جور مبارزه کنند و بایدآن هایی که در پشت جبهه هستند چه طور تبلیغ کنند. کیفیت مبارزه را، کیفیت این که مبارزه بین یک جمعیت کم یا جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیت این که قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد، با یک عدّة معدود، باید چه طور باشد.این ها چیزهایی است که حضرت سیدالشهدا به ملت ما آموخته است .»

4) رمز جاودانگی حماسة عاشورا

یکی از اعجازهای حادثه کربلا، زنده ماندن آن است و هرچه از زمان آن می گذرد،تازه تر و شفّاف تر می گردد و قلوب انسان ها را به خود معطوف می سازد. رسول خدا(ص)می فرماید: «اءن ّ لِقتل الحسین حرارة فی قلب المؤمنین لاتبرد أبداً؛ برای شهادت امام حسین (ع) حرارت و گرمایی در دل های مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.» بنی امیه از طرح واقعة کربلا، اندیشه ای جز براندازی و ریشه کن کردن شجرة طیّبه مطهّر رسول الله (ص) در قالب شهادت آفرین فرزند پیامبر اکرم (ص) و پنجمین اهل کساء نداشتند. آنان در این واقعه ، از هر جنایتی فروگذار نبودند؛ مانند شهادت طفل شیرخوار و یا تاختن با اسب ها بر پیکر مطهر آنان و یا تخریب بارگاه آن معصوم مظلوم ویا هتک حرمت های دیگر اما پس از گذشت چهارده قرن هنوز همان طراوت و شکوه وجلال را داشته و هر روز بر عظمت آن افزوده می گردد.
اینک می بینیم که نه تنها امام حسین (ع) و یارانش مورد تکریم و احترام شیعیان جهان است که جایگاه ویژه ای در قلوب دیگر ادیان آسمانی قرار دارد و بسیاری از پیروان آیین های غیر اسلامی نه تنها به آنان احترام قائلند بلکه برای گشایش مشکلات خود به آنان تمسّک می جویند و نذری می دهند.
به نظر می رسد رمز جاودانگی این واقعة الهی این است که اوّلاً اهداف عالیه حضرت و ثانیاً الهی بودن این حرکت است چنان که گفته شده ، با یکی بساز بر همه درتمام دوران بناز.

5) جلوه های اخلاقی و تربیتی در قیام عاشورا

الف ) زهد وعبادت امام : امام حسین (ع) چنان زاهد و با ایمان بود که کسی را یارای برابری با ایشان نبود. امام به دنیا و مافیها بی علاقه و مشتاق لِقای پروردگار خود بود. درراه اعتلای دین نه تنها هرگونه مصائب و آلام را تحمل می نمود، بلکه با کمال عشق زبان به شکرگزاری می گشود. آن حضرت برای حفظ احترام کعبه از مکه خارج شد تا مباداخونش در حرم ریخته شود و حرمت بیت الله الحرام از بین برود، و یا شب عاشورا که مهلت گرفت تا شب را به نماز و تلاوت قرآن به سر برد، حتی در ظهر عاشورا نیز آخرین نماز خودرا در برابر تیراندازان دشمن در حالی که از پیکر مبارکش خون می چکید به جا آورد.
طبری از عبداللّ"ه بن زبیر نقل می کند که هم چون شهادت آن حضرت را شنید،گفت : «به خدا سوگند، مردی را کشتند که قیامش در شب طولانی و روزه اش در روز بسیاربود.»

ب ) صبر و شکیبایی : صبر و شکیبایی ، یا در برابر مصیبت و گرفتاری است یا برای پذیرفتن مشقات ناشی از طاعات و عبادات است و یا برای جلوگیری از هواهای نفسانی وشهوات حیوانی بر اثر ترک معصیت است . تاریخ هیچ شخصیتی را هم چون امام حسین (ع) به خود ندیده است که در برابر مصائب و مشکلات چون کوهی استوارپابرجا ایستاده باشد. تجسّم آخرین وداع امام با اهل بیت خود که تنی چند از زنان داغ دیده و اطفال خردسال به دورش جمع شده بودند، قلب هر شخص را جریحه دار می کند ودر همین وداع بود که دخترش گفت : «ای پدر حالا که خود را تسلیم مرگ کرده ای ، پس مارا به مدینه بفرست .» امام در جواب فرمود: «هیهات دخترم از این تمنا درگذر و صبورباش .»

چه صبری از این بالاتر که طفل شیرخوارش را برای طلب جرعة آب می آورد و درمقابل با تیر زهرآگین پاسخ می دهند و کودک را در آغوش پدر به شهادت می رسانند وامام (ع) صبر و شکیبایی را از دست نمی دهد و با کمال متانت و بردباری به مأموریت مقدس خود ادامه می دهد، از این رو باید گفت : «و لقد اعجبت من صبرک ملائکة السماء.»
ج ) رضا به قضای الهی و صفات دیگری که در این قلم یارای رفتن در این بحرنیست و باید از خود ائمه شنید که امام حسین (ع) کیست و چه کرد، قیام عاشورا جلوه گاه مکارم اخلاق و مدرسه و دانشگاه تربیت روح و نفس بود.


6) عزت و افتخار حسینی در حماسة کربلا

در سورة منافقون آمده است : «خداوند عزیز است و عزّت را برای خود و پیامبران وصاحبان ایمان قرار داده است .» صبح عاشورا در طلیعة نبرد امام ضمن سخنانی فرمود:«به خدا، قسم ! آنچه را از من می خواهند (یعنی تسلیم شدن ) نخواهم پذیرفت ، تا این که خدا را آغشته به خون خود دیدار کنم ». در خطابة پر شور دیگری در کربلا، خطاب به سپاه کوفه در ردّ درخواست ابن زیاد مبنی بر تسلیم شدن و بیعت فرمود: «ابن زیاد مرا میان کشته شدن و ذلّت مخیّر قرار داده ، هیهات که من جانب ذلّت را بگیرم . این را خدا و رسول و دامان های پاک عترت و جان های غیرت مند و با عزّت نمی پذیرند. هرگز اطاعت فرومایگان را بر شهادت کریمانه ترجیح نخواهم داد.»

ستم پذیری و تحمل سلطة باطل و سکوت در برابر تعدّی و زیر بار منّت دونان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران ، همه و همه از ذلّت نفس وزبونی و حقارت روح انسانی سرچشمه می گیرد. بیش از همة امامان ، از امام حسین (ع)مطالبی دربارة مسئله کرامت و عزّت نفس نقل شده است . استاد شهید مطهری می فرماید: امام حسین (ع) مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلّت می دانست . جملة معروف امام حسین (ع) «هیهات منّا الذلّة » عجیب است و از آن جمله هایی است که تا دامنة قیامت از آن حرارت و نور می تابد. حماسه و کرامت و عزت و شرافت نفس می بارد.

پس کسانی که دم از روشن فکری و قرائت های مختلف از دین می زنند و گاه گاهی می گویند که امام حسین فدای گذشته پدر و فدای خشونت طلبی خودش شد، بایدبه آنان گفت ، ای تاریک فکران اهول ، شما اسلام شناس نیستید که هیچ ، اصلاً اسلام دردل شما رسوخ نکرده و اصلاً امام حسین (ع) را هم شمه ای نمی شناسید و با این افکارتاریک به امام حسین (ع) و اسلام نزدیک نمی شوید بلکه درست به نقطة مرکزی اسلام آمریکایی نزدیک می شوید.

7) عاشورا و فرهنگ شهادت

در دید عاشوراییان ، حیات در محدودة تولد تا مرگ خلاصه نمی شود بلکه امتدادوجودی انسان به دامنة قیامت و ابدیّت کشیده می شود. با این حساب ، فرزانه کسی است که به سعادت دنیا بیندیشد و نعمت ابدی را به برخورداری موقت این دنیا ترجیح دهد. ازهمین ره گذر حمایت و یاری دین و اطاعت از ولی خدا، زمینه ساز سعادت ابدی است .شرافت در حمایت از حجّت خداست ، هرچند به کشته شدن در این راه بینجامد.

حبیب بن مظاهر یکی از صاحبان این دید و بصیرت است . وقتی در کربلا ازامام (ع) اجازه می گیرد که به میان قبیلة خود (بنی اسد) برود، آنان را به نصرت امام فراخواند و امام (ع) اجازه می دهد. شبانه نزد آنان رفته ، می گوید: «من بهترین چیزی که هرکس آن را برای قوم خویش به ارمغان می آورد برای شما هدیه آورده ام ، دعوتتان می کنم به نصرت پسر دختر پیغمبرتان .» پس ضمن ترسیم وضعیت کربلا و در محاصره بودن امام (ع) به آنان می گوید: «در راه نصرت او از من اطاعت کنید تا به شرافت دنیا وآخرت برسید. به خدا سوگند هریک از شما در راه خدا در رکاب پسر پیامبر شهید شوید. دردرجات عالی همراه رسول خدا(ص) خواهد بود.» این دیدگاه حبیب نسبت به حیات وشرافت ، معنی بخشیدن به زندگی است . قرآن کریم از کسانی که با فداکاری ، جان خود رادر راه خداوند فدا می کنند به عنوان وفاکنندگان به پیمان » و «صادق بر سر عهد الهی » یادمی کند: (من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللّ"ه علیه ) این است شرافتی که شهیدان از آن برخوردارند و آگاه دلان عمری برای دست یافتن به آن لحظه شماری می کنند.

این شمه ای از فرهنگ شهادت در کربلا بود و حبیب بن مظاهر نمونه ای از آن بود.

8) عاشورا و مرحلة اسارت

نقش اسرای اهل بیت : پس از عاشورا رساندن پیام خون شهیدان بود، چه دربرخوردهای فردی و موضعی و چه به صورت سخنرانی های عمومی ، مثل آن چه حضرت زینب 3 و حضرت سجاد(ع) در کوفه و دمشق انجام دادند تا همگان بفهمند که چه جنایتی نسبت به فرزند رسول خدا(ص) انجام گرفته است .

زنانی که در کوفه سن آنان از سی سال تجاوز می کرد، زینب را بیست سال پیش دردوران حکومت پدرش در این شهر دیده بودند و حرمت او را در دیدة علی و حشمت او را درچشم پدرش در این شهر دیده بودند. زینب برای آنان چهرة آشنایی بود، این که دیدن صحنة رقت بار اسیری زینب در خیل اسیران خاطرات گذشته را زنده می کرد.حضرت زینب 3 از این فرصت استفاده نمود و شروع کرد به سخن گفتن ، مردم صدای آشنایی شنیدند، گویی علی (ع) سخن می گوید. حنجره ، حنجرة علی و صدا صدای علی ،راستی این علی است که حرف می زند یا دخترش ؟ بله او زینب است : «مردم کوفه ! هرگزدیده هاتان از اشک تهی مباد! چه بد توشه ای برای آن جهان آماده کردید خشم خدا وعذاب دوزخ ! گریه می کنید؟ آری به خدا گریه کنید که سزاوار گریه اید می دانید چه خونی ریختید؟ می دانید این زنان و دختران که بی پرده در کوچه و بازار آورده اید چه کسانی هستند؟ می دانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید»؟

این سخنان که با چنین عبارات شیوا از دلی سوخته برمی آمد و از دریایی موّاج ازایمان به خدا، نیرو می گرفت همه را دگرگون کرد. شنوندگان انگشت ندامت به دندان گزیده دری می خوردند.
و یا در شام و در مجلس یزید زمانی که اهل بیت عصمت و ناموس های خدا پیش رویشان سر پا ایستاده بودند. زینب کبرا3 با قدرت و شهامت تمام آغاز سخن کرد وچنان خطبه می خواند که گویی حاکم و والی زمین و آسمان است و در آن مجلس هم خطبه ای خواند که مجلس را دگرگون کرد و آن مرد سنگ دل در این هنگام چنان احساس عجز و ناتوانی کرد که لب به سخن گشود و چنان حرف زد که خبر از زبونی اومی داد او گفت : «خدا بکشد پسر مرجانه را من راضی به کشتن حسین نبودم .»

و اما امام چهارم در کوفه به تماشاچیان که آمده بودند، اشاره کردند و فرمودند:«مردم آن که مرا می شناسد، و آن که نمی شناسد خود را به او می شناسانم .» و بعد ازشناساندن خودشان فرمودند: «من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند. اگر رسول خدا(ص) به شما بگوید، فرزندان مرا کشتید و حرمت مرا در هم شکستید، شما از امت من نیستید، به چه رویی به او خواهید نگریست ؟» و یا در مجلس شام هم به همین صراحت امام با سخنان کوبندة خود و بیان کلمات وحی گونة خود مجلس را دگرگون کردند. یزیدترسید، شورش برپا شود، لذا به مؤذّن دستور داد تا اذان بگوید. مؤذّن به پاخاست و اذان راشروع کرد و این هم با سخنان و استشهادهای امام بر ضد یزید تمام شد. بله ، این جزءنقشة امام حسین (ع) بود که مرحلة اوّل را خود و یارانش با شهادت انجام دادند و مرحلة دوم آن یعنی رساندن پیام قیام کربلا بر عهدة امام زین العابدین (ع) و زینب کبرا3 بود.تنها با این نوع مبارزه بود که می شد تمام بافته های سی و چند سالة بنی امیه را از بین بردو شورش بنیادی بر ضد بنی امیه پی افکند و کاخ یزید و امویان آن زمان و زمان های آتی را برای همیشه لرزاند و واژگون کرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم شفیعی ( چهارشنبه 91/9/22 :: ساعت 11:46 صبح )
»» آموزه ها و پیام های قیام عاشورا + قسمت دوم


9) عوامل پیدایش نهضت و زمینه ها


سه عامل یاد شده در ذیل در پیدایی این قیام و نهضت اثر داشت که به اجمال به آن ها می پردازیم :

الف ) درخواست بیعت از امام حسین (ع) برای یزید و وارد آوردن فشار به آن حضرت به این منظور؛

ب ) دعوت مرم کوفه از امام به عراق ؛

ج ) عامل امر به معروف و نهی از منکر که امام حسین (ع) از روز نخست از مدینه بااین شعار حرکت کردند.

و اکنون هر کدام از این ها را به اختصار توضیح می دهیم .

الف ) مخالفت با یزید:

چنان که مورّخان می گویند، پس از مرگ معاویه در نیمة ماه رجب سال 60هجری یزید به ولید بن عتبه بن ابی سفیان ، حاکم مدینه ، که از امام حسین برای خلافت او بیعت بگیر و به وی فرصت تأخیر در این کار را ندهد. با رسیدن نامة یزید، حاکم مدینه حسین بن علی (ع) را خواست و موضوع را با او در میان گذاشت . امام حسین (ع) که از قبل با ولی عهدی یزید مخالف بود، این بار نیز مخالفت کرد. زیرا بیعت با یزید نه تنهاتأیید حکومت او بود بلکه به معنای تأیید به علت بزرگی هم چون تأسیس رژیم سلطنتی بود که معاویه پایه گذاری کرده بود.
چند روز فشار بر امام وارد ساخت تا این که بر اثر فشار حضرت در 28 رجب بااعضای خانواده و گروهی از بنی هاشم مدینه را به طرف مکه ترک گفتند و سوم شعبان وارد مکّه شدند. انتخاب مکّه چند مزیّت سیاسی داشت که بماند. ولی در هر حال این موضوع روشن است که امام قبل از دعوت کوفیان ، چون که در برابر فشار حکومت یزید ازخود مخالفت نشان داده بود باز هم بیعت نمی کردند و به هر نحو این قیام صورت           می گرفت .
ب ) دعوت کوفیان از امام :

امام از زمان ورود به مکه به افشای ماهیّت ضد اسلامی رژیم وقت پرداخت ،گزارش مخالفت امام با یزید به عراق رسید و این مردم بی وفا که طعم خوش حکومت عدل را چشیده بودند، بزرگانشان دور هم جمع شدند و با ارزیابی اوضاع تصمیم به مخالفت با یزید و دعوت امام و پیروی آن حضرت گرفتند.

خلاصه این ماجرا، باعث شد که سیل هزاران نامه به سوی امام روان شود. امام باتوجه به این استقبال عظیم و سیل نامه ها و تقاضاها، چون احساس مسئولیت و وظیفه کردند عکس العمل مثبت نشان دادند و پسر عموی خود، مسلم بن عقیل را به کوفه اعزام نمود تا اوضاع عراق را بررسی نماید و نتیجه را به امام واصل دارد که اگر مثبت بود امام رهسپار عراق گردد.

ج ) عامل امر به معروف و نهی از منکر:
امام حسین (ع) از روز نخست با این شعار از مدینه حرکت کردند، با این نظر اگر ازامام (ع) بیعت هم نمی خواستند، باز قیام را لازم می دانست و نیز علت قیام منحصر دردعوت کوفیان هم نبود، زیرا دیدیم که حدود یک ماه و نیم بعد از خودداری از بیعت بود که دعوت کوفیان آغاز شد. از این دیدگاه منطق امام (ع) منطق اعتراض و تهاجم بر حکومت غیر اسلامی بود. منطق امام این بود که چون منکر جهان اسلام را فرا گرفته و حکومت وقت سرچشمه فساد درآمده ، او به حکم مسئولیت شرعی و وظیفة الهی خود بایدقیام کند.

10) پیام های عاشورا


چند نوع پیام از عاشورا به نظر می رسد که به طور اجمال و مختصر و چون که دراین ورطه مجال آن نیست که مفصلاً به این ابعاد و پیام ها پرداخت شود، به آن ها اشاره می کنیم :

الف ) پیام های اعتقادی ، توحید در عقیده و عمل :

امام حسین (ع) تنها تکیه گاهش خدا بود، نه نامه ها و حمایت ها و شعارها، وقتی سپاه حرّ راه را بر کاروان امام بست ، حضرت ضمن خطابه ای که دربارة حرکت خویش وامتناع از بیعت و استناد به نامه های کوفیان بود و ضمن گله گزاری از عهد شکنی کوفیان فرمود: «تکیه گاهم خداست و او مرا از شما بی نیاز می کند. سیغنی الله عنکم » در ادامه راه نیز وقتی با عبدالله مشرقی ملاقات کرد و او اوضاع کوفه و گرد آمدن مردم را برای جنگ با آن حضرت بیان کرد پاسخ امام این بود که «حسبی الله و نعم الوکیل .»

ب ) مبدأ و معاد: عقیده به مبدا و معاد مهم ترین عامل جهاد و فداکاری در راه خدا

چنین اعتقادی در کلمات امام حسین (ع) و اشعار و رجزهای او و یارانش نقش محوری دارد و به برجسته ترین شکل خود را نشان می دهد. امام حسین (ع) روز عاشوراوقتی بی تابی خواهرش را می بیند، این فلسفة بلند را یادآور می شود و می فرماید:«خواهرم ، در نظر داشته باش ، بدان که همة زمینیان می میرند، آسمانیان هم نمی مانندهر چیزی جز وجه خدا که آفریدگار هستی است ، از بین رفتنی است ، خداوند همگان رادوباره برمی انگیزد و دیگر سخنان آن حضرت که گویای این مسئله است .

ج ) رسالت پیامبر:

در عصر پیامبر، هرچند به ظاهر همه او را قبول داشتند و مطیع او بودند. امّا درعصر پس از او امت دچار تجزیه شد برخی به سنّت و دین او وفادار ماندند، برخی در پی احیای جاهلیّت های رنگ باخته و بی روح راه افتادند. پیدایی ضلالت و بدعت و حیرت وجهالت نوعی انشعاب در پیروان اسلام بود و جنگیدن با ذریّه پیامبر، خروج از دین و انکاررسالت آن حضرت بود. حضرت سیدالشهدا در مکه با ابن عباس دربارة امویان حاکم سخن گفت . حضرت از وی پرسید: «نظر تو دربارة کسانی که پسر دختر پیامبر را از خانه ووطن و زادگاهش بیرون کرده چیست ؟» و «ابن عباس گفت : «آنان به خدا و پیامبرش کافرشدند و نماز را جز به کسالت به جا نمی آورند.» امام حسین (ع) فرمود: «خدایا شاهد باش ابن عباس به صراحت به کفر آنان نسبت به خداوند و پیامبرش گوهی داد.» در طول سفرنیز امام (ع) و خاندانش پیوسته از رسول خدا یاد می کردند و خود را از نسل پیامبر پاک معرفی می کردند.

د) بدعت ستیزی :
امام حسین (ع) عمل به این تکلیف الهی را مصداقی برای به دفاع از حریم دین برشمرد و از انگیزه های خویش ، احیای دین و بدعت ستیزی را نام برد. از جمله در نامه ای که به بزرگان بصره نوشت ، چنین آمده است : «أدعوکم اءلی کتاب الله و سنة فاءن ّ السنّة قدامییت و البدعة قد احییت .»

پیامهای اخلاقی

آزادگی در آن است که انسان ، کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی وذلت و حقارت و اسارت دنیا و زیر پانهادن ارزش های انسانی ندهد.

امام حسین (ع) فرمود: «موت فی عزّ خیرُ من حیاة فی ذل ؛ مرگ با عزت بهتر ازحیات با ذلت است .» این نگرش به زندگی ، ویژة آزادگان است . نهضت عاشورا جلوة بارزی از آزادگی در حدود امام (ع) و خاندان و یاران شهید اوست . وقتی می خواستند به زوراز آن حضرت بیعت بگیرند به نفع یزید، ایشان قبول نکرده و فرمودند: «لا و اللّه لاأعطیهم بیدی اءعطاء الذلیل و لاأفرّ فرار العبید؛ نه به خدا سوگند نه دست ذلت به آنان می د هم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان می شوم .» صحنة کربلا نیز جلوة دیگری از این آزادگی بود. آن حضرت از میان دو امر: شمشیر یا ذلّت ، مرگ با افتخار را پذیرفت وبه استقبال شمشیرهای دشمن رفت و فرمود: «ألا اءن ّ الدَّعی َّ بن الدَّعی ّ قد رکزنی بین اثنین : بین السّلَّة و الذلّه و هیهات منا الذلّة .»

ایثار: در صحنه عاشورا، نخستین ایثارگر، سیدالشهدا(ع) بود که حاضر شد فدای دین گردد و رضای او بر همه چیز برگزیند و از مردم نیز بخواهد، کسانی که حاضرند خون خود را در این راه نثار کنند با او هم سفر کربلا شوند. اصحاب آن حضرت نیز هرکدام ایثارگرانه جان فدای امام خویش کردند. برای نمونه ، به یکی از آن ها اشاره می کنیم : جلوة آشکار ایثار در کار زیبای حضرت ابوالفضل (ع) بود. علاوه بر آن که امان ابن زیاد را که شمر آورده بود، رد کرد و شب عاشورا نیز اظهار کرد که : «هرگز از تو دست نخواهم کشید،خدا نیاورد زندگی پس از تو را.» و صدها پیام دیگر از این قیام عظیم و مبارک می توان درک کرد؛ مانند تکریم انسان ، توکل ، عزت ، جهاد با نفس ، صبر و استقامت ، شجاعت ،عفاف و حجاب ، عمل به تکلیف ، غیرت ، مواسات ، فتوت و جوانمردی و...

11) مدیریت در عاشورا

قیام عاشورا، نهضتی حساب شده و با برنامه بود، نه شورش کور و بی هدف برای لحظه به لحظه و روز به روز و مقطع به مقطع آن دور اندیشی و تدبیر به کار گرفته شده بودو با پیش بینی همة احتمالات و صورت های حادث ، چاره اندیشی های دقیق انجام یافته بود. با مروری به حادثة عاشورا از آغاز حرکت امام (ع) از مدینه تا پایان ماجرا به نمونه هایی از این برنامه ریزی ها و تدبیرها برمی خوریم که اشاره وار از این قرار است :

- حفاظت شخصی در دیدار با ولید در مدینه

- تعیین نیروی گزارش گر در مدینه (محمد بن حنفیه ).


- خنثی کردن توطئه ترور امام در مکه (عمرو بن سعد).

- جمع آوری اطلاعات از رهگذران در مسیر کوفه .

- جذب نیروی پشتیبان برای جبهة حق (زهیر بن قین ).

- تصفیه نیرو از عناصر نامطمئن .

- سنجش افکار عمومی در کوفه (مسلم بن عقیل ).

- بهره گیری از حضور زنان و کودکان در تأثیرگذاری عاطفی بر روی مردم .

- همراه آوردن شهود برای صحنه های عاشورا برای گزارش گری های بعدی اززنان و اطفال .

و چندین نکته دیگر که نشان از مدیریت فوق العاده در آن قیام الهی بود.


12) بیداری ملت ها

از جمله آثار و برکات دیگر قیام و شهادت سیدالشهدا(ع) در بعد سیاسی ، اجتماعی اوست . بیداری خفتگان و انتقال روح مبارزه جویی علیه ظلم و ستم بوده و هست . در آن اوضاع ، انقلاب خونین سیدالشهدا(ع) تمام معادلات سیاسی دشمنان را در هم زده واوضاع اجتماعی آن دوران را دگرگون ساخت . جان فشانی شخصیت منحصر به فردی چون امام حسین (ع) که از نخبگان و برگزیدگان و پیشوای علی الاطلاق مسلمانان بود وبا فضیلت ترین و نزدیک ترین آنان به پیامبر اسلام (ص) بود. خدایی بودن حرکت مصلحانة سیدالشهدا(ع) و گذشت از همة هستی اش و عمق فاجعه و مظلومیت آن امام عزیز از ناحیه سوم باعث گردید، زنگ بیدار باش ، خواب سنگین مردم را بر هم زند ومردگان را احیا کند و درخت اسلام را که به پژمردگی روی آورده بود با خون خود آبیاری کندو آن چنان طراوت بخشید که تا ابد سرسبز و خرّم باقی بماند.

خون امام حسین (ع) همانند آب حیاتی بود که در کالبدهای مرده و خشک ومأیوس جریان پیدا کرد و منشأ قیام های بسیاری شده و به راستی می توان گفت که عصرعاشورا پایان نهضت حسین (ع) نبود بلکه آغاز حرکت و اوّل بیداری ملت اسلام خصوصاًشیعیان بود. (برای نمونه ) مورخ مشهور می گوید: «در طی قرون آیندة بشریّت و درسرزمین های مختلف ، شرح صحنة حزن آور مرگ حسین (ع) موجب بیداری قلب خون سردترین قاریان و خوانندگان خواهد شد.»

13) نقش عاشورا در هم بستگی شیعه

جامعة شیعه در ابعاد مختلفی تحت تأثیر حادثة کربلا قرار داشته است . اما این که تصور شود این تأثیر تنها در بعد سیاسی بوده ، صحیح نیست به عکس تأثیر حادثة کربلابیشتر غیر سیاسی بوده است ؛ یعنی الهی بوده و از طرف خود پروردگار هدایت می شد. درآن زمان اوضاع عمومی اسلام و مسلمین بسیار ناراحت کننده بود. فعالیت ها و تبلیغات مسموم علیه علی (ع) و آل علی و نیز تحریفات و بدعت هایی که زیرکانه در اسلام داخل کرده بودند، اوضاع را برای نابودی تدریجی اسلام و محو نام محمّد(ص) آماده کرده بود.خلافت الهی به حکومت سلطنتی تبدیل شده بود. روح شریعت اسلام ؛ یعنی پرهیزگاری و عدالت در اجتماع دیده نمی شد و از احکام اجتماعی دین فقط جمعه و جماعات آن هم به صورت تشریفاتی وجود داشت و گاهی همین صورت تشریفاتی هم به بدعت و بلکه فسق و فجور می گرایید. اکثر کسانی که زمان پیامبر(ص) او و وحی را درک کرده بودند، رفته بودند و در رأس همین جامعه هم یک حاکم فاسق و فاجر چون یزید نشسته بود که به خودلقب امیرالمؤمنین و خلیفة مسلمین داده بود. در چنین وضع خطرناکی حسین (ع) پای فشرد و عزم جهاد راسخ کرد و با تعداد معدودی از یاران و همراه زنان و کودکان به استقامت برخاست و فریاد بیدار باش به مسلمین سرداد که تا به حال آن فریاد مانده وخواهد ماند و نمونه اش را هم که در انقلاب و هم در جبهه های حق علیه باطل به فرزندان شیعیان داده بود، دیدیم .

14) جایگاه زنان در عاشورا

نهضت عاشورا برای احیای ارزش های دینی بود. در سایة آن حجاب و عفاف زن مسلمان نیز جایگاه خود را دریافت و امام حسین (ع) و زینب کبرا3 و دودمان رسالت ،چه با سخنانشان و چه با نحوة عمل خویش ، یادآور این گوهر ناب گشتند. زینب کبرا3 وخاندان امام حسین (ع) الگوی حجاب و عفاف هستند. زنان در عاشورا در عین مشارکت در حماسة عظیم و ادامة رسالت حسّاس و بزرگ اجتماعی ، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوة همگان شدند.
سید بن طاووس نقل کرده است : «در شب عاشورا امام حسین (ع) در گفتگو باخانواده اش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتن داری توصیه کرد. روز عاشورا وقتی که زینب کبری 3 بی طاقت صبر شد و به صورت خود زد امام (ع) به او فرمود آرام باش زبان شماتت این گروه را به ما دراز مکن .» دختران و خواهران امام (ع) (در همة صحنه ها)مواظب بودند تا حریم عفاف و حجاب اهل بیت پیامبر تا آن جا که می شود حفظ و رعایت شود. از اعتراض های شدید حضرت زینب 3 نیز به یزید این بود که «ای یزید آیا ازعدالت است که کنیزان خود را در حرم سرا پوشیده نگاه داشته ای و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر می گردانی و حجات آنان را هتک کرده ، چهره هایشان را درمعرض دید همگان قرار داده ای که دور و نزدیک به صورت آنان نگاه کنند.» ولی با آن حال وظیفه بزرگی هم در عاشورا به عهده زنان گذاشته شده بود و آن هم پیام رسانی واشاعة فرهنگ عاشورا بود.

این است مقام زن و این است جایگاه زنی که عاشورا به بعد از خودش به جای گذاشت .

15) تحریفات عاشورا

یکی از اعجازهای حادثة کربلا، زنده ماندن آن است و هرچند از زمان آن می گذرد، تازه تر و شفاف تر می گردد و قلوب انسان ها را به خود معطوف می سازد و اماهرچند جنایات بنی امیه شکوه و عظمت آن واقعه را از میان بردارد و نیز تخریب بارگاه آن حضرت مؤثر واقع نشده اما با طرح تحریف وقایع کربلا سعی دارند اهداف مقدس حضرت سیدالشهدا(ع) را از دهان مردم منحرف سازند تا به دنیا بفهمانند که حادثة کربلا حرکت انقلابی ، اسلامی و الهی و تاریخ ساز نبوده ، بلکه یک درگیری حکومتی سیاسی وجاه طلبی بوده است که مع الأسف برخی از گویندگان نیز برای گرم کردن مجلس خود وگریاندن مردم از آن بهره می جویند، که بر همگان تکلیف است که از اشاعه چنین سم های مهلکی جلوگیری کنند. اکنون به نمونه ای از آن تحریفات از کلام استاد مطهری اشاره می کنیم . ایشان دربارة قصة حضور لیلا مادر حضرت علی اکبر در کربلا می گوید:«هنگامی که حضرت علی اکبر(ع) قصد عزیمت به میدان نبرد را داشت امام حسین (ع)دلش رضایت نمی داد. پس از همسرش لیلا می خواهد، که در حق پسرش دعا کند تا سالم بازگردد و لیلا نیز دعا می کند و حضرت علی اکبر(ع) پس از جنگ فراوان خسته برمی گرددو به هنگام بازگشت مجدد به میدان دیگر نزد مادر نمی رود و شهید می گردد.»
این حکایت چند اشکال اساسی دارد: 1ـ با منطق جان بازی ، ایثار و شهامت امام (ع) سازگار نیست . 2ـ تمام مورخان نوشته اند که هرکس برای رفتن به میدان نبرد ازامام (ع) اجازه می خواست و حضرت به نحوی برای آنان عذری ذکر می کرد، جز برای علی اکبر(ع) 3ـ زنی به نام لیلا در کربلا نبوده است که چنین حکایتی رخ دهد و قس علی هذا.4ـ امام (ع) می گوید: برو مادرت دعا کند. مگر دعای خود امام از لیلا اثرش کم تر بود.

16) ماهیت سوگواری
مجالس عزای حسینی همواره کانون بیدارگری ها، ارشاد و کفر ستیزی بوده است وپیوسته امامان شیعه ، دوستانشان را ترغیب به برپایی این گونه مجالس می کردند. این علاقة پاکی که مردم به اهل بیت : و سالار شهیدان دارند، سرمایه ارزش مند تربیت وهدایت است و باید در این مجالس از آرمان بلند حضرت گفت . باید در این مجالس عبرت ها و درس های عاشورا مطرح شود. تا خفتگان بیدار شوند. این مجالس حسینی فقط برای این نیست که چند روز گرد هم بیاییم و گریه و زاری و سینه و زنجیر بزنیم و بعدروز از نو و روزی از نو. بلکه هم چنان که امام خمینی و بزرگان کشور گوش زد می کردند ومی کنند این محرم است که اسلام را زنده نگه داشته است .

17) نقش عاشورا در انقلاب ها

آثار نهضت حسینی از خود دستگاه اموی و دشمنان حضرت شروع شد. درست مثل آبی که با حرارت می جوشید و می رود. پیش از به جوش آمدن نخست حباب هایی ازته دیگ بالا می آید و در روی آب می ترکد، پس از آن جوشیدن کم کم آغاز می گردد.انقلاب یک جامعه علیه دستگاه ظلم نیز به همین شکل است ؛ اوّل انتقادها و فریادهای عدالت خواهی و تظلم که همانند حباب های ته دیگ از گوشه و کنار کشور شنیده می شودو بعداً جوشیدن آغاز می شود.

بعد از شهادت امام حسین 7 بلافاصله این فریادها و انتقادها که مقدمة فروریختن ارکان حکومت منحوس بنی امیه بود، بلند شد. سنان بن انس هنوز از قتلگاه امام بیرون نرفته بود که یارانش به او گفتند: «تو حسین بن علی را پسر پیامبر و پسر دخترپیامبر را کشتی ؟ تو مردی را کشتی که از همة عرب بزرگ تر است و آمده بود تا حکومت رااز دست بنی امیه بگیرد. اکنون پیش امرای خود برو و پاداش خود را بگیر و بدان که اگرتمام موجودی خزانه های خودشان را در برابر کشتن حسین 7 به تو بدهند باز هم کم است .»

و این نشان دهندة آن است که از همان لحظات اولین بعد از فاجعة عاشورا جرقّه انقلاب ها آغاز شده است و بعد از آن بود که قیامهایی ، مانند قیام مختار و توابین وسرانجام قیام بزرگ ایران بوجود آمد و به نظر می رسد بعد از این هم ، اگر قیامی علیه ظلم رخ دهد به برکت عاشورا و کربلا باشد.

18) نقش اجتماعی مداحان

مدّاحی مداحان و برپاداشتن مراسمی به یاد امام حسین 7 در ایام مختلف ، به حق نقش به سزایی در زنده نگه داشتن فرهنگ عاشورا و محرم داشته است و این عمل مورد تشویق بسیار اولیای دین هم بوده است و خود معصومان اسلام : در راه اقامة عزای حسینی می کوشیدند؛ اولین مراسم سوگواری را اهل بیت : در کنار کاخ یزید برپاکردند و خود خاندان امام به نوحه خوانی پرداختند و مردم نیز هماهنگ با آل اللّ"ه سینه زنی و نوحه خوانی کردند. ابوهارون مکفوف می گوید: «روزی خدمت امام صادق 7 رسیدم ،حضرت فرمود: برایم شعر بخوان (در سوگ حسین ) من نیز خواندم حضرت فرمود: نه این طور، بلکه همان گونه که برای خودتان شعر خوانی می کنید و همان گونه که نزد قبّة سیدالشهدا7 مرثیه می خوانی .»

ولی عزاداری باید از قداست و اخلاص برخوردار شود و از هرگونه امور دنیوی و ریاکه روح الهی و قداست آن را مورد شبهه و تردید قرار می دهد، احتراز نمود.
محمد حسین باقری

1ـ منتهی الا´مال ، ج 1، شیخ عباس قمّی .
2ـ الارشاد، ج 2، شیخ مفید.
3ـ لهوف ، سیدبن طاووس .
4ـ خاندان وحی ، علی اکبر قرشی .
5ـ قیام حق ، محمد علی شرقی .
6ـ زندگانی امام حسین 7، سیدهاشم رسولی محلاتی .
7ـ سیرة پیشوایان ، مهدی پیشوائی .
8ـ بهار حماسه ، ماه نامه بصائر.
9ـ موسوعه کلمات الامام الحسین .
10ـ نهج البلاغه .
11ـ بحارالانوار، ج 44 و 45.
12ـ مجموعه آثار شهید مطهری ، ج 17.
13ـ نفس المهموم ، شیخ عباس قمی .
14ـ بلاغات النساء ابن طیفور.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم شفیعی ( چهارشنبه 91/9/22 :: ساعت 11:46 صبح )
»» مراحل چهارگانه قساوت قلب

آیت الله جوادی آملی کثرت گناه را موجب قساوت قلب خواند و با بیان اینکه قلبی که معجزه بیّنه را ببیند و بعد از او اعراض کند، گرفتار قساوت می شود، به تشریح مراحل چهارگانه قساوت قلب پرداخت.
ریشه لغوی قساوت

قساوت در زبان عربی از ریشه «قسی» و«قسوه» است که در لغت به معنی خشونت و نفوذ ناپذیری است؛ لذا به سنگهای خشن و سخت، «قسی» می گویند و در اصطلاح قرآنی به قلبهایی که در برابر حق، تواضع، خشوع و انعطافى نداشته باشد
و نور هدایت در آن نفوذ نمى‏ کند، «قاسیه» می گویند و در فارسی از آن به «سنگدلی» تعبیر شده که در مقابل «نرم دلی» قرار گرفته است.

کلمه «قساوت» در قرآن، هفت مرتبه به کار رفته است و بر اساس آیات قرآن جهل و غفلت، رویگردانی از یاد خدا، گناه، دلمردگی، از روی لجاجت چشم فروبستن بر نشانه های الهی از جمله عوامل قساوت قلب شمرده شده است.

کاهش روزی از آثار قساوت قلب

بر اساس آیه 124 سوره طه کاهش روزی از آثار قساوت قلب است «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏» یعنی : «و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى تنگى خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا محشور می‏کنیم».

بر اساس این آیه، کسانی که رابطه خود را با خدا قطع کرده اند، به جز دنیا، چیزی ندارند که بتواند مایه امید آنها باشد، و با تمام تلاشی که در امر توسعه زندگی دنیوی خود انجام می دهند، به اندوخته های خود قانع نگشته و راضی نمی شوند؛ لذا با ولع بیشتری برای رسیدن به چیزی که آنها را به آرامش برساند، تلاش می کنند، ولی هرگز پایانی برای آن متصوّر نیست؛ پس چنین افرادی دائما در فقر و تنگى بسر مى‏برند و با وجود اموال زیاد، روزی بسیار اندکی دارند.

خداوند در قرآن در بیانهای مختلف به ریشه قساوت قلب انسان اشاره فرموده است از جمله در آیات 67 تا 74 سوره بقره؛ «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ...» قساوت در آیه شریفه، اشاره به لجاجتهای قوم بنى اسرائیل در جریان ذبح گاوی بود که خدای متعال جهت روشن شدن حقیقت امر در قتل شخصی از بنى اسرائیل، دستور داده بود. خداوند با برشمردن روی گردانی متعدد قوم بنی اسرائیل از ایمان به خدا پس از دین معجزات الهی، این رفتار آنها را از ریشه های قساوت قلب بیان فرموده است که در این نوشتار با توجه به تفسیر آیت الله جوادی آملی بدان اشاره خواهد شد.

قساوت قلب، سرانجام حس‌گرایان
آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه 74 سوره بقره که خداوند خطاب به بنی اسرائیل می فرماید:" ثمّ قست قلوبکم من بعد ذلک" تأکید می کند:.. بنی‌اسرائیل در اثر أصالة الحس اندیشی هر معجزه‌ای از معجزات الهی را که می‌دیدند مادامی که آن معجزه در حس اینها حضور داشت آرام بودند همین که از حسّ اینها غیبت می‌کرد و باید جای استنباط عقل باشد این قدرت را نداشتند که استنباط عقلی کنند لذا همان آن، به کفر و نفاق درونی گرایش پیدا می‌کردند، لذا خدای سبحان فرمود: با مشاهده این همه آیات بیّنه بعد قلب شما قسی شد، ?ثمّ قست قلوبکم من بعد ذلک?

وی با اشاره به کلام پایانی این آیه افزود: در پایان همین آیه ?ثمّ قست قلوبکم? می‌فرماید: ?وماالله بغافل عمّا تعملون?؛ خدا غافل نیست، یعنی کار شما روی غفلت است. خب چطور قساوت قلب، شما را گرفت؟ برای اینکه قلبی که معجزه بیّنه را ببیند و بعد از او اعراض کند، گرفتار قساوت می شود...

مراحل سیر نزولی انسان تبهکار

آیت الله جوادی آملی در تفسیر ادامه آیه، به سنگ شدن قلب قسی اشاره کرده و می گوید: ... تمام تلاش‌ها و کوشش‌های خدای سبحان برای آن است که آن نیروی ادراکی را تقویت کند و اگر کسی نیروی ادراکیش را تقویت کرد که با فرشتگان محشور می شود و اگر تضعیف کرد اوایل در حد حیوانات است، بعد در اواسط امر، از حیوانات پست‌تر است، در اواخر امر در حدّ سنگ است و در آن نهایت امر از سنگ سخت‌تر.

این مراحل چهارگانه را قرآن بیان کرده، گاهی می فرماید: ?کالأنعام? است یا ?کأنه حمر مستنفره? است و گاهی می فرماید ?بل هم أضّل? گاهی می‌فرماید ?فهی کالحجارة? گاهی می فرماید ?أو أشدّ قسوةً?. این مراحل چهارگانه نزول برای آن است که انسان اگر نخواهد آن عقل را تقویت کند دائماً در تنزّل است تا به جایی که از سنگ هم سخت تر می شود.

دل‌های سخت‌تر از سنگ

... اینکه فرمود: ?فهی کالحجارة أو أشدّ قسوةً? این را مستدل می کند، چطور بعضی از دلها مثل سنگ‌اند، بعضی از دلها از سنگ سخت ترند. برای اینکه ثابت کند بعضی از دلها از سنگ سخت ترند، می فرماید که حجاره، بسیاری از اینها پر برکتند: ?و إنّ من الحجارة لما یتفجّر منه الأنهار?؛ بعضی از سنگها هستند که در دل کوه‌اند و نهر از آنها منفجر می شود، آب فراوانی از آنها می جوشد که نهر را تشکیل می دهد.

?و إن منها لما یشقق فیخرج منه الماء?؛ بعضی از حجاره هستند که در حد انفجار نیستند، در حد انشقاق‌اند، آب کمتری از آنها می جوشد، می شوند چشمه. آنها که ظرفیت بیشتری دارند در حد انفجارند، نهر از آنها می جوشد، آنها که جوشش کمتری دارند، در حد انشقاق‌اند چشمه از آنها می‌جوشد. ?وإن منها لما یشقق فیخرج منه الماء وإن منها لما یهبط من خشیة الله?؛ بعضی از سنگها هستند که از ترس خدای سبحان سقوط می کنند، از جایی به جای دیگر هبوط می کنند. و انسانی که نصیحت در او اثر نکند از سنگ هم سختتر است.

اما اینکه فرمود: ?و إنّ من الحجارة لما یتفجّر منه الأنهار? این خب روشن است، فراوان دیدند، نهرهایی که از دل سنگ‌های کوه منفجراً بیرون می‌آید و امّا آن سنگی که منشق میشود، آب از آن میجوشد آن را مشاهده کردند که ?إضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عیناً قد علم کلّ أُناس مشربهم? آن را هم دیدند که از سنگ آب می جوشد یا از سنگ‌های چشمه? آبی هم مشاهده می‌کنند که در اثر انفجار، انشقاق، آب می جوشد. و امّا آن سنگی که از خشیت خدا هبوط کند، آن را هم احیاناً در جریان ?فلمّا تجلّی ربّه للجبل جعله دکّاً وخرّ موسى صعقاً? آن را هم مشاهده کردند که با تجلّی حق، این سنگ سقوط کرده است.

قساوت شدید قلب بعد از مشاهده بیّنه الهی

آیت الله جوادی آملی در بخش دیگری از درس تفسیر خود در باب چگونگی قساوت قلب تأکید می کند: .... قبل از نازل شدن یک آیه، شقاوت درونی أشقیا ظهور نکرده است وقتی آیات الهی که غذای روح است نازل شد عدّه ای این غذا را تناول کردند و فربه شدند، عدّه ای در برابر این غذا ایستادگی کردند عکس العمل نشان دادند درد آنها افزوده می شود. فرمود: ?لایزید الظّالمین إلاّ خساراً? نه این که خدای سبحان درد بفرستد مرض و خسارت بفرستد، مثل اینکه شما در برابر یک عده واردین یک طبق گلابی اهدا می‌کنید شما کاری جز احسان ندارید امّا آنکه به همراه خود مرض آورده است از تناول گلابی شما، دردش بیشتر می شود نه اینکه شما او را مریض کردید، او نتوانست عطیّه شما را هضم کند و گرنه شما عطا فرستادید.

فرمود: ما عطا فرستادیم، ما رحمت فرستادیم یک عدّه ای در برابر این رحمت، دردشان افزوده می‌شود ?و لایزید الظالمین إلاّ خساراً? اگر بخواهند خسارت نبینند به این قرآن عمل کنند، نه اینکه ما کسی را خاسر کردیم و خسارت فرستادیم و مانند آن، در برابر این آیه بیّنه بنی‌اسرائیل خسارت دیدند...

چگونگی قساوت و انشراح قلب آدمی

این مفسر قرآن تأکید می کند: ...اینکه خدای سبحان فرمود: قلب شما قسی شد لذا سخن در آن اثر نمی‌کند. منشاء قساوت قلب را هم گناه می‌داند که گناه، دل را قسی می‌کند گاهی دل بسته می‌شود و تنها چیزی که دل را می‌بندد و قفل می‌کند، نه می‌گذارد آن جوشش درونی دهن باز کند بیرون بیاید، نه آن کوشش بیرونی به درون راه پیدا کند، همان گناه است.

اگر در دل قفل شد نه از درون آب می‌جوشد، نه از بیرون اثری در درون راه پیدا می‌کند. اگر به وسیله یک سلسله مواد رسوبی تمام این لایه‌های سنگ بسته شد دیگر نه جا برای نفوذ آب است از درون، نه برای نفوذ آب از بیرون اثری است. خدای سبحان می‌فرماید: دلهای بعضی‌ها قفل شد وقتی دل قفل شد نه از درون برکت می‌جوشد نه از بیرون خیرات نفوذ می‌کند.

دل‌های مختوم و عدم توفیق توبه

آیت الله جوادی آملی در بخشی دیگر از تفسیر آیه 74 بقره، به آیه 24 سوره محمد اشاره کرده و می گوید: آیه 24 این است ?أفلا یتدبّرون القرآن أم علی قلوب اقفالها? ؛ اینها چرا در قرآن تدبّر نمی‌کنند؟ سرّ اینکه در قرآن تدبر نمی‌کنند این است که دلهای اینها قفل شده است... دلهای بعضی‌ها مختوم است، مهر شده است. خب ختم و مهر کردن بعد از پایان نامه است، اگر یک نامه‌ای به پایان رسید و جایی برای نوشتن جدید نیست. آنگاه امضاء می‌کنند. دل اگر با گناه پر شد و تمام صفحه نورانی دل را گناه سیاه کرد تا به پایان صفحه رسید جایی برای یک سطر، ولو توبه باشد نمانده است آنگاه آن صفحه دل را مهر می‌کنند...

وی در ادامه تصریح می کند: اگر بعضی از دلها مقداری گناه کردند ولی راه توبه را باز گذاشتند معلوم می‌شود صفحه دل تا پایانش سیاه نشده و هنور چند سطر سفید هست، اینجا جای ختم و مهر نیست، این دل باز است راه توبه باز است. ولی اگر به پایان برسد جای امضاء کردن و مهر کردن است. اگر دل مهر شد دیگر نه چیزی می‌توان بر آن افزود نه چیزی می‌توان از آن کم کرد. اینها کسانی هستند که خودشان به پیامبرشان می‌گویند ?سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ? خدای سبحان هم درباره اینها می‌فرماید: ?سواءٌ علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون? اینها مختوم القلبند.

آیت الله جوادی آملی با اشاره به اینکه ترک گناه تنها راه تهذیب نفس، است، تأکید می کند:... این گناه است که در دل را می‌بندد و گرنه آن خدای سبحان که مقلب القلوب است، دائم الفیض علی البریة است. گناه، دل را می‌بندد نه انسان می‌تواند از آن اوصاف بد گذشته نجات پیدا کند نه می‌تواند یک فیض جدیدی را کسب کند پس گناه است که دل را می‌بندد.

کلید قلبها به دست خدای سبحان

وی در ادامه یادآور می شود: ... گرچه گناه را انسان می‌کند امّا مقلب القلوب خداست، کلید دل به دست خداست. اگر کسی گناه کرد او دل را یا ختم می‌کند یا قفل می‌کند... پس اینچنین نیست که انسان بخواهد قلب خود را سخت کند و بشود مقلّب القلب. مقلب القلوب دیگری است. انسان اگر گناه کرد، کسی که کلید به دست اوست در دل را قفل می‌کند. چه اینکه اگر اطاعت کرد کسی که کلیددار دل است در دل را باز می‌کند به نام شرح صدر این شرح صدر یعنی گسترش دادن دل، خب این دل را باز می‌کند از حالت جامد بودن منشور می‌کند، در می‌آورد از قبض به بسط می‌آورد، او قابض است، او باسط است...

آیت الله جوادی آملی در بخشی دیگر از تفسیر آیه 74 سوره بقره تأکید می کند: ... معنای اینکه فرمود: ما قلب اینها را قسی کردیم این نیست که ما واقعاً به قلب اینها قساوت دادیم، بلکه معنایش آن است که ما به اینها طهارت ندادیم ما به اینها توفیق ندادیم، ما اینها را به حال خودشان رها کردیم کسی را که خدا به حالش رها کند او گرفتار قساوت قلب می ‌شود.

به گزارش بولتن نیوز از خبرگزاری مهر: آیت الله جوادی آملی کثرت گناه را موجب قساوت قلب خواند و با بیان اینکه قلبی که معجزه بیّنه را ببیند و بعد از او اعراض کند، گرفتار قساوت می شود، به تشریح مراحل چهارگانه قساوت قلب پرداخت.

ریشه لغوی قساوت

قساوت در زبان عربی از ریشه «قسی» و«قسوه» است که در لغت به معنی خشونت و نفوذ ناپذیری است؛ لذا به سنگهای خشن و سخت، «قسی» می گویند و در اصطلاح قرآنی به قلبهایی که در برابر حق، تواضع، خشوع و انعطافى نداشته باشد
و نور هدایت در آن نفوذ نمى‏ کند، «قاسیه» می گویند و در فارسی از آن به «سنگدلی» تعبیر شده که در مقابل «نرم دلی» قرار گرفته است.

کلمه «قساوت» در قرآن، هفت مرتبه به کار رفته است و بر اساس آیات قرآن جهل و غفلت، رویگردانی از یاد خدا، گناه، دلمردگی، از روی لجاجت چشم فروبستن بر نشانه های الهی از جمله عوامل قساوت قلب شمرده شده است.

کاهش روزی از آثار قساوت قلب

بر اساس آیه 124 سوره طه کاهش روزی از آثار قساوت قلب است «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏» یعنی : «و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى تنگى خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا محشور می‏کنیم».

بر اساس این آیه، کسانی که رابطه خود را با خدا قطع کرده اند، به جز دنیا، چیزی ندارند که بتواند مایه امید آنها باشد، و با تمام تلاشی که در امر توسعه زندگی دنیوی خود انجام می دهند، به اندوخته های خود قانع نگشته و راضی نمی شوند؛ لذا با ولع بیشتری برای رسیدن به چیزی که آنها را به آرامش برساند، تلاش می کنند، ولی هرگز پایانی برای آن متصوّر نیست؛ پس چنین افرادی دائما در فقر و تنگى بسر مى‏برند و با وجود اموال زیاد، روزی بسیار اندکی دارند.

خداوند در قرآن در بیانهای مختلف به ریشه قساوت قلب انسان اشاره فرموده است از جمله در آیات 67 تا 74 سوره بقره؛ «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ...» قساوت در آیه شریفه، اشاره به لجاجتهای قوم بنى اسرائیل در جریان ذبح گاوی بود که خدای متعال جهت روشن شدن حقیقت امر در قتل شخصی از بنى اسرائیل، دستور داده بود. خداوند با برشمردن روی گردانی متعدد قوم بنی اسرائیل از ایمان به خدا پس از دین معجزات الهی، این رفتار آنها را از ریشه های قساوت قلب بیان فرموده است که در این نوشتار با توجه به تفسیر آیت الله جوادی آملی بدان اشاره خواهد شد.

قساوت قلب، سرانجام حس‌گرایان

آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه 74 سوره بقره که خداوند خطاب به بنی اسرائیل می فرماید:" ثمّ قست قلوبکم من بعد ذلک" تأکید می کند:.. بنی‌اسرائیل در اثر أصالة الحس اندیشی هر معجزه‌ای از معجزات الهی را که می‌دیدند مادامی که آن معجزه در حس اینها حضور داشت آرام بودند همین که از حسّ اینها غیبت می‌کرد و باید جای استنباط عقل باشد این قدرت را نداشتند که استنباط عقلی کنند لذا همان آن، به کفر و نفاق درونی گرایش پیدا می‌کردند، لذا خدای سبحان فرمود: با مشاهده این همه آیات بیّنه بعد قلب شما قسی شد، ?ثمّ قست قلوبکم من بعد ذلک?
وی با اشاره به کلام پایانی این آیه افزود: در پایان همین آیه ?ثمّ قست قلوبکم? می‌فرماید: ?وماالله بغافل عمّا تعملون?؛ خدا غافل نیست، یعنی کار شما روی غفلت است. خب چطور قساوت قلب، شما را گرفت؟ برای اینکه قلبی که معجزه بیّنه را ببیند و بعد از او اعراض کند، گرفتار قساوت می شود...

مراحل سیر نزولی انسان تبهکار

آیت الله جوادی آملی در تفسیر ادامه آیه، به سنگ شدن قلب قسی اشاره کرده و می گوید: ... تمام تلاش‌ها و کوشش‌های خدای سبحان برای آن است که آن نیروی ادراکی را تقویت کند و اگر کسی نیروی ادراکیش را تقویت کرد که با فرشتگان محشور می شود و اگر تضعیف کرد اوایل در حد حیوانات است، بعد در اواسط امر، از حیوانات پست‌تر است، در اواخر امر در حدّ سنگ است و در آن نهایت امر از سنگ سخت‌تر.

این مراحل چهارگانه را قرآن بیان کرده، گاهی می فرماید: ?کالأنعام? است یا ?کأنه حمر مستنفره? است و گاهی می فرماید ?بل هم أضّل? گاهی می‌فرماید ?فهی کالحجارة? گاهی می فرماید ?أو أشدّ قسوةً?. این مراحل چهارگانه نزول برای آن است که انسان اگر نخواهد آن عقل را تقویت کند دائماً در تنزّل است تا به جایی که از سنگ هم سخت تر می شود.

دل‌های سخت‌تر از سنگ

... اینکه فرمود: ?فهی کالحجارة أو أشدّ قسوةً? این را مستدل می کند، چطور بعضی از دلها مثل سنگ‌اند، بعضی از دلها از سنگ سخت ترند. برای اینکه ثابت کند بعضی از دلها از سنگ سخت ترند، می فرماید که حجاره، بسیاری از اینها پر برکتند: ?و إنّ من الحجارة لما یتفجّر منه الأنهار?؛ بعضی از سنگها هستند که در دل کوه‌اند و نهر از آنها منفجر می شود، آب فراوانی از آنها می جوشد که نهر را تشکیل می دهد.

?و إن منها لما یشقق فیخرج منه الماء?؛ بعضی از حجاره هستند که در حد انفجار نیستند، در حد انشقاق‌اند، آب کمتری از آنها می جوشد، می شوند چشمه. آنها که ظرفیت بیشتری دارند در حد انفجارند، نهر از آنها می جوشد، آنها که جوشش کمتری دارند، در حد انشقاق‌اند چشمه از آنها می‌جوشد. ?وإن منها لما یشقق فیخرج منه الماء وإن منها لما یهبط من خشیة الله?؛ بعضی از سنگها هستند که از ترس خدای سبحان سقوط می کنند، از جایی به جای دیگر هبوط می کنند. و انسانی که نصیحت در او اثر نکند از سنگ هم سختتر است.

اما اینکه فرمود: ?و إنّ من الحجارة لما یتفجّر منه الأنهار? این خب روشن است، فراوان دیدند، نهرهایی که از دل سنگ‌های کوه منفجراً بیرون می‌آید و امّا آن سنگی که منشق میشود، آب از آن میجوشد آن را مشاهده کردند که ?إضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عیناً قد علم کلّ أُناس مشربهم? آن را هم دیدند که از سنگ آب می جوشد یا از سنگ‌های چشمه? آبی هم مشاهده می‌کنند که در اثر انفجار، انشقاق، آب می جوشد. و امّا آن سنگی که از خشیت خدا هبوط کند، آن را هم احیاناً در جریان ?فلمّا تجلّی ربّه للجبل جعله دکّاً وخرّ موسى صعقاً? آن را هم مشاهده کردند که با تجلّی حق، این سنگ سقوط کرده است.

قساوت شدید قلب بعد از مشاهده بیّنه الهی

آیت الله جوادی آملی در بخش دیگری از درس تفسیر خود در باب چگونگی قساوت قلب تأکید می کند: .... قبل از نازل شدن یک آیه، شقاوت درونی أشقیا ظهور نکرده است وقتی آیات الهی که غذای روح است نازل شد عدّه ای این غذا را تناول کردند و فربه شدند، عدّه ای در برابر این غذا ایستادگی کردند عکس العمل نشان دادند درد آنها افزوده می شود. فرمود: ?لایزید الظّالمین إلاّ خساراً? نه این که خدای سبحان درد بفرستد مرض و خسارت بفرستد، مثل اینکه شما در برابر یک عده واردین یک طبق گلابی اهدا می‌کنید شما کاری جز احسان ندارید امّا آنکه به همراه خود مرض آورده است از تناول گلابی شما، دردش بیشتر می شود نه اینکه شما او را مریض کردید، او نتوانست عطیّه شما را هضم کند و گرنه شما عطا فرستادید.

فرمود: ما عطا فرستادیم، ما رحمت فرستادیم یک عدّه ای در برابر این رحمت، دردشان افزوده می‌شود ?و لایزید الظالمین إلاّ خساراً? اگر بخواهند خسارت نبینند به این قرآن عمل کنند، نه اینکه ما کسی را خاسر کردیم و خسارت فرستادیم و مانند آن، در برابر این آیه بیّنه بنی‌اسرائیل خسارت دیدند...

چگونگی قساوت و انشراح قلب آدمی

این مفسر قرآن تأکید می کند: ...اینکه خدای سبحان فرمود: قلب شما قسی شد لذا سخن در آن اثر نمی‌کند. منشاء قساوت قلب را هم گناه می‌داند که گناه، دل را قسی می‌کند گاهی دل بسته می‌شود و تنها چیزی که دل را می‌بندد و قفل می‌کند، نه می‌گذارد آن جوشش درونی دهن باز کند بیرون بیاید، نه آن کوشش بیرونی به درون راه پیدا کند، همان گناه است.

اگر در دل قفل شد نه از درون آب می‌جوشد، نه از بیرون اثری در درون راه پیدا می‌کند. اگر به وسیله یک سلسله مواد رسوبی تمام این لایه‌های سنگ بسته شد دیگر نه جا برای نفوذ آب است از درون، نه برای نفوذ آب از بیرون اثری است. خدای سبحان می‌فرماید: دلهای بعضی‌ها قفل شد وقتی دل قفل شد نه از درون برکت می‌جوشد نه از بیرون خیرات نفوذ می‌کند.

دل‌های مختوم و عدم توفیق توبه

آیت الله جوادی آملی در بخشی دیگر از تفسیر آیه 74 بقره، به آیه 24 سوره محمد اشاره کرده و می گوید: آیه 24 این است ?أفلا یتدبّرون القرآن أم علی قلوب اقفالها? ؛ اینها چرا در قرآن تدبّر نمی‌کنند؟ سرّ اینکه در قرآن تدبر نمی‌کنند این است که دلهای اینها قفل شده است... دلهای بعضی‌ها مختوم است، مهر شده است. خب ختم و مهر کردن بعد از پایان نامه است، اگر یک نامه‌ای به پایان رسید و جایی برای نوشتن جدید نیست. آنگاه امضاء می‌کنند. دل اگر با گناه پر شد و تمام صفحه نورانی دل را گناه سیاه کرد تا به پایان صفحه رسید جایی برای یک سطر، ولو توبه باشد نمانده است آنگاه آن صفحه دل را مهر می‌کنند...

وی در ادامه تصریح می کند: اگر بعضی از دلها مقداری گناه کردند ولی راه توبه را باز گذاشتند معلوم می‌شود صفحه دل تا پایانش سیاه نشده و هنور چند سطر سفید هست، اینجا جای ختم و مهر نیست، این دل باز است راه توبه باز است. ولی اگر به پایان برسد جای امضاء کردن و مهر کردن است. اگر دل مهر شد دیگر نه چیزی می‌توان بر آن افزود نه چیزی می‌توان از آن کم کرد. اینها کسانی هستند که خودشان به پیامبرشان می‌گویند ?سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ? خدای سبحان هم درباره اینها می‌فرماید: ?سواءٌ علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون? اینها مختوم القلبند.

آیت الله جوادی آملی با اشاره به اینکه ترک گناه تنها راه تهذیب نفس، است، تأکید می کند:... این گناه است که در دل را می‌بندد و گرنه آن خدای سبحان که مقلب القلوب است، دائم الفیض علی البریة است. گناه، دل را می‌بندد نه انسان می‌تواند از آن اوصاف بد گذشته نجات پیدا کند نه می‌تواند یک فیض جدیدی را کسب کند پس گناه است که دل را می‌بندد.

کلید قلبها به دست خدای سبحان

وی در ادامه یادآور می شود: ... گرچه گناه را انسان می‌کند امّا مقلب القلوب خداست، کلید دل به دست خداست. اگر کسی گناه کرد او دل را یا ختم می‌کند یا قفل می‌کند... پس اینچنین نیست که انسان بخواهد قلب خود را سخت کند و بشود مقلّب القلب. مقلب القلوب دیگری است. انسان اگر گناه کرد، کسی که کلید به دست اوست در دل را قفل می‌کند. چه اینکه اگر اطاعت کرد کسی که کلیددار دل است در دل را باز می‌کند به نام شرح صدر این شرح صدر یعنی گسترش دادن دل، خب این دل را باز می‌کند از حالت جامد بودن منشور می‌کند، در می‌آورد از قبض به بسط می‌آورد، او قابض است، او باسط است...

آیت الله جوادی آملی در بخشی دیگر از تفسیر آیه 74 سوره بقره تأکید می کند: ... معنای اینکه فرمود: ما قلب اینها را قسی کردیم این نیست که ما واقعاً به قلب اینها قساوت دادیم، بلکه معنایش آن است که ما به اینها طهارت ندادیم ما به اینها توفیق ندادیم، ما اینها را به حال خودشان رها کردیم کسی را که خدا به حالش رها کند او گرفتار قساوت قلب می ‌شود.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم شفیعی ( چهارشنبه 91/9/15 :: ساعت 9:49 صبح )
»» ارتباط امام مهدى(ع) با امام حسین(ع)

از زمان خلقت آدم ابوالبشر تاکنون همواره دو جریان حقّ و باطل به موازات هم پیش‏رفته و کره خاک هیچ‏گاه از مصاف این دو جریان خالى نبوده است. پیروان هر یک از حق‏مداران گذشته، همواره بسترسازان حق‏گرایان آینده بوده‏اند و حق گرایان آینده تداوم‏بخشان راه حق‏پرستان گذشته. وضعیت باطل‏پیشه‏گان و دورافتادگان از صراط مستقیم نیز بر همین منوال بوده است.
در این میان ارتباط حجتهاى الهى در تداوم‏بخشیدن به مسیر صحیح هدایت و سعادت بشر بسیار عمیق‏تر و محکم‏تر بوده است؛ چرا که هر نبىّ و ولىّ الهى با در نظر گرفتن شرایط عصرى که در آن به سر مى‏برد راه انبیا و اولیاى الهى پیش از خود را تداوم مى‏بخشد. به عبارت دیگر همه انبیا و اولیاى الهى چراغهاى نورانى هدایتند؛ منتهى هر کدام متناسب با شرایط زمانى و مکانى خود به نور افشانى مى‏پردازند.
در فرهنگ اسلامى ائمه اطهار (ع) به عنوان جانشینان پیامبر اسلام (ص) همگى نور واحدند و هدف مشترکى را دنبال مى‏کنند. وجود هر یک از آنان همانند یک مشعل روشن یا عَلَم سرافراز، مسیر صحیح و کامل هدایت را به بندگان خدا نشان مى‏دهند و آنان را از گرفتار شدن به ضلالت و گمراهى باز مى‏دارند. با این همه ارتباط و پیوستگى بعضى از آنها با همدیگر از ویژگى و خصوصیتى برخوردار است که از بررسى این گونه از پیوندها مى‏توان با مراحل گوناگون چگونگى تداوم مبارزه حقّ و باطل و سرنوشت نهایى این مبارزات و همینطور با بخشى از ریزه‏کاریهاى دقیق سنتهاى الهى و روند تحقق نهایى اهداف حیاتبخش انبیا و اولیاى الهى آشنا شد.
بدون تردید پیوستگى و ارتباط امام حسین (ع) با آخرین حجت الهى حضرت بقیة‏اللّه‏(ع) بسیار بارز و در خور تعمّق است؛ چرا که با بررسى ابعاد مختلف پیوند این دو حجّت الهى به‏خوبى چگونگى فراهم شدن بستر حاکمیّت احکام و ارزشهاى الهى در سرتاسر عالم مشخص مى‏شود. این نوشته در پى آن است که برخى از پیوستگیهاى حضرت سیدالشهداء(ع) با موعود بزرگ جهانى حضرت مهدى (ع) را روشن سازد.
الف) امام مهدى (ع) از تبار امام حسین(ع)
در مجموعه روایات منقول از پیامبراکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بارها تصریح شده است که منجى عالم بشریت حضرت مهدى(ع) از نسل امام حسین(ع) است. از جمله روایت شده است که پیامبراکرم(ص) در یکى از روزهاى آخر عمر مبارکشان در حالى که دست‏شان را به شانه امام حسین(ع) گذاشته بودند خطاب به دختر بزرگوارشان حضرت زهرا(ع) فرمودند:
مهدى این امت از نسل این فرزندم است. دنیا به پایان نخواهد رسید مگر این‏که مردى از اولاد حسین(ع) قیام کرده جهان را باعدل و داد پر سازد...1
ایشان در جاى دیگر در ضمن معرفى ائمه اطهار(ع) مى‏فرمایند:
امامان بعد از من دوازده نفرند که نُه نفر از آنها از تبار فرزندم حسین(ع) است که نهمین نفرشان قائم است این دوازده تن اهل بیت و عترت من هستند. گوشت آنها گوشت من و خون آنها از خون من است.2
امیر مؤمنان على‏بن‏ابى‏طالب(ع) روزى به حضرت اباعبداللّه‏(ع) فرمودند:
نهمین فرزند تو اى حسین، قائم آل‏محمّد(ص) است او دین خدا را آشکار ساخته وعدالت را در سرتاسر زمین حاکمیّت خواهد بخشید...3
در این باره خود امام حسین(ع) نیز مى‏فرمایند:
نهمین فرزند من، قائم به حقّ است خداوند به وسیله او زمین مرده را دوباره زنده خواهد ساخت و دین را حاکمیّت خواهد بخشید. او حق را برخلاف میل مشرکان و دشمنان احقاق خواهد کرد.4
ب) تحقق اهداف عاشورا با قیام مهدى (ع)
امام حسین(ع) با هدف زنده ساختن احکام قرآن و سنّت پیامبر اکرم (ص) و از بین بردن بدعتهایى که در نتیجه حاکمیت بنى امیّه در دین ایجاد شده بود قیام کردند و در طول مسیر مدینه تا کربلا ضمن اشاره به انگیزه قیام شان فرمودند:
من به منظور ایجاد اصلاح در امّت جدم رسول خدا (ص) قیام کرده‏ام مى‏خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به همان سیره و شیوه مرسوم جدّم پیامبراکرم(ص) و پدرم على‏بن‏ابى‏طالب(ع) عمل مى‏کنم.5
آن حضرت در نامه‏اى به بزرگان قبایل بصره تصریح مى‏کنند:
من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش دعوت مى‏کنم. در شرایطى که اکنون ما زندگى مى‏کنیم سنت رسول خدا(ص) از بین رفته و به جاى آن بدعت و احکام و ارزشهاى غیر اسلامى نشسته است مرا بپذیرید و به یارى من برخیزید. شما را به راه ارشاد و رستگارى هدایت خواهم کرد.6
از مجموعه این گونه ازسخنان امام حسین (ع) اهداف والاى نهضت عاشورا به‏خوبى روشن مى‏شود که احیاى قرآن، احیاى سنت نبوى و سیره علوى، از بین بردن کج‏رویها، حاکم ساختن حق، حاکمیّت بخشیدن به حق‏پرستان، از بین بردن سلطه استبدادى حکومت ستمگران، تأمین قسط و عدل در عرصه‏هاى اجتماعى و اقتصادى و... از جمله آنهاست.
از طرف دیگر وقتى اهداف قیام منجى عالم بشریت و ویژگیهاى حکومت جهانى آن حضرت را مورد بررسى قرار مى‏دهیم همین اهداف و انگیزه‏ها حتى با تعابیر مشابه با تعابیر به‏کار رفته در مورد نهضت حسینى قابل مشاهده است.
حضرت على بن ابیطالب(ع) در توصیف سیره حکومتى امام مهدى(ع) مى‏فرمایند:
هنگامى که دیگران هواى نفس را بر هدایت مقدم بدارند او [مهدى موعود (ع)] امیال نفسانى را به هدایت بر مى‏گرداند و در شرایطى که دیگران قرآن را با رأى خود تفسیر و تأویل خواهند کرد او آراء و عقاید را به قرآن باز مى‏گرداند. او به مردم نشان خواهد داد که چگونه مى‏توان به سیره نیکوى عدالت رفتار کرد و او تعالیم فراموش شده قرآن و سیره نبوى را زنده خواهد ساخت.7
امام باقر(ع) در روایتى مى‏فرمایند:
قائم آل محمّد(ص) مردم را به سوى کتاب خدا، سنّت پیامبر(ص) و ولایت على بن ابى طالب (ع) و بیزارى از دشمنان آنان دعوت خواهد کرد.8
امام صادق (ع) مى‏فرمایند:
حضرت مهدى(ع) تمام بدعتهاى ایجاد شده در دین را در سرتاسر جهان از بین خواهد برد و در مقابل، تک‏تک سنتهاى نبوى را به اجرا در خواهد آورد.9
آن حضرت در جاى دیگر ضمن تصریح به این حقیقت که امام مهدى(ع) بر طبق سیره و روش رسول اکرم(ص) عمل خواهد کرد؛ درباره اصلاحات انجام شده توسط آن حضرت چنین مى‏فرماید:
قائم آل محمّد(ص) به همان شیوه‏اى که پیامبر اکرم(ص) رفتار مى‏کردند رفتار خواهد کرد آنچه از نشانه و ارزشها و شیوه‏هاى جاهلیت که باقى مانده‏اند از میان برمى‏دارد و پس از ریشه کن کردن بدعتها احکام اسلام را از نو حاکمیّت مى‏بخشد.10
امام صادق(ع) در زمینه نوع قضاوت و داورى و برخورد آن حضرت با ظلم و ستم نیز مى‏فرمایند:
چون قائم ما قیام کنند در بین مردم به عدالت داورى خواهند کرد و در زمان او بساط ستم و بیداد از روى زمین جمع خواهد شد و راهها امن شده... و هر صاحب حقّى به حقّ خود دست خواهد یافت و احکام و ارزشهاى حیات‏بخش دینى در سرتاسر جامعه حاکمیّت پیدا خواهد کرد.11
نتیجه آن که علاوه بر مشترک بودن اهداف نهضت عاشورا با قیام امام مهدى(ع) در زمان حکومت جهانى حضرت ولى عصر (ع) بذرها و نهالهاى غرس شده در جریان قیام کربلا به بار خواهد نشست و به برکت آن، جهان پر از عدل و داد خواهد شد و تمام اهداف انبیاى الهى از آدم تا خاتم تحقق خواهد یافت و بشر طعم واقعى صلح و امنیّت و سعادت را خواهد چشید.
ج) مهدى(ع) منتقم خون امام حسین(ع)
یکى از القاب حضرت مهدى(ع) منتقم است. در توضیح علّت برگزیده شدن این لقب بر آن حضرت مطالب زیادى در سخنان اهل بیت(ع) وارد شده است. از جمله در روایتى که از امام محمّدباقر(ع) نقل شده، وقتى از آن حضرت سؤال مى‏کنند که چرا فقط به آخرین حجّت الهى قائم گفته مى‏شود؟ آن حضرت در پاسخ مى‏فرمایند:
چون در آن ساعتى که دشمنان، جدّم امام حسین(ع) را به قتل رساندند فرشتگان با ناراحتى در حالى که ناله سرداده بودند عرض کردند پروردگارا! آیا از کسانى که برگزیده و فرزند برگزیده تو را ناجوانمردانه شهید کردند در مى‏گذرى؟ در جواب آنها خداوند به آنان وحى فرستاد که: اى فرشتگان من! سوگند به عزّت و جلالم از آنان انتقام خواهم گرفت هرچند بعد از مدّت زمان زیادى. آن گاه خداوند متعال نور و شبح فرزندان امام‏حسین(ع) را به آنان نشان داد و پس از اشاره به یکى از آنان که در حال قیام بود فرمود: با این قائم از دشمنان حسین(ع) انتقام خواهم گرفت.12
در تفسیر آیه «وَمَنْ قُتِلَ مظلوماً فقد جَعَلْنا لِوَلیّه سلطاناً...؛ هر کس مظلومانه کشته شود ما براى ولى او تسلطى بر ظالم قرار مى‏دهیم»...13 از امام صادق (ع) روایت شده است که:
مراد از مظلوم در این آیه، حضرت امام حسین(ع) است که مظلوم کشته شد و منظور «جَعَلنا لِوَلیِّه سلطانا» امام مهدى(ع) است14
امام‏باقر(ع) نیز تصریح مى‏کنند:
ما اولیاى دم امام حسین(ع) هستیم. هنگامى که قائم ماقیام کنند پى‏گیرى خون امام حسین(ع) خواهد کرد.15
در دعاى ندبه نیز به این حقیقت با این تعبیر تصریح شده است:
أینَ الطالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکَربَلا.
کجاست آن عزیزى که پس از ظهورش خون شهید مظلوم کربلا را از دشمنان باز پس خواهد گرفت...16
همچنین روایت شده است که حضرت مهدى(ع) پس از ظهور بین رکن و مقام براى مردم خطبه خواهد خواند و در مهم‏ترین قسمت خطبه به صورت مکرر با نهایت اندوه و تأثر شهادت مظلومانه امام حسین(ع) را مورد اشاره قرار خواهد داد از جمله خواهد فرمود:
اى مردم جهان! منم امام قائم. منم شمشیر انتقام الهى که همه ستمگران را به سزاى اعمالشان خواهم رساند و حقّ مظلومان را از آنها پس خواهم گرفت. اى اهل عالم! جدّم حسین بن على(ع) را تشنه به شهادت رساندند و بدن مبارک او را عریان در روى خاکها رها کردند. دشمنان از روى کینه توزى جدم حسین(ع) را ناجوانمردانه کشتند...17
در حقیقت با این گونه از عبارات نوید انتقام خون به ناحق ریخته امام حسین(ع) را به جهانیان خبر مى‏دهد...
و هم چنین به دلالت روایات فراوانى شعار یاران امام مهدى(ع) پس از ظهور این جمله بسیار الهام‏بخش است:
یالثارات الحُسَین(ع)18.
اى بازخواست کنندگان خون حسین(ع).
این جمله اشاره به این معنا دارد که هنگام انتقام خون پاک امام حسین(ع) فرارسیده است کسانى که مى‏خواهند از دشمنان آن حضرت انتقام خون به‏ناحقّ ریخته حجّت الهى را بگیرند مهیا شوند.
د) مهدى(ع) همیشه به یاد حسین(ع)
از آنجا که امام حسین(ع) با تمام وجود همه توانمندیها و سرمایه‏هاى خود را ایثار کرد تا اسلام را از خطر اساسى برهاند؛ آخرین حجت الهى نیز تصریح دارند که همواره به یاد ایثارگرى و فداکاریهاى آن حضرت هستند و شب و روز با یادآورى مصیبتهایى که بر ایشان روا داشته شد خون گریه مى‏کنند.
در بخشى از زیارت «ناحیه مقدسه» در این باره مى‏خوانیم:
...اگر روزگار وقت زندگى مرا از تو [اى حسین(ع) [به تأخیر انداخت و یارى و نصرت تو در کربلا در روز عاشورا نصیب من نشد، اینک من هر آینه صبح و شام به یاد مصیبتهاى تو ندبه مى‏کنم و به جاى اشک بر تو خون گریه مى‏کنم...
بدون تردید این قبیل از تعابیر نهایت محبّت و دلبستگى حضرت مهدى(ع) رابه سیّد الشهداء (ع) نشان مى‏دهد و ضرورت زنده نگه داشتن خاطره اباعبداللّه (ع) از جمله از طریق عزادارى براى آن حضرت را مورد تأکید قرار داده و عمق فاجعه کربلا و جنایت بنى امیه به اسلام و انسانیت را افشا مى‏کند.
حتى این به یاد امام حسین(ع) بودن در عملکرد سایر ائمه اطهار(ع) نیز به چشم مى‏خورد؛ یعنى آنها نیز در مواقع اشاره به فداکاریها و مظلومیتهاى امام حسین(ع) به گونه‏اى موضوع امام مهدى (ع) را مورد تأکید قرار داده‏اند به عنوان مثال در دعاى ندبه امام صادق(ع) یاد سیّد الشهداء (ع) به همراه امام مهدى(ع) گرامى داشته شده است. در حقیقت شکایت شهادت جانگداز حضرت امام حسین(ع) به ساحت مقدّس حضرت بقیة‏اللّه(ع) شده است ودرخواست مى‏شود که به عنایت خداوند متعال هر چه زودتر زمینه ظهور فراهم شود بلکه هر چه زودتر مهدى موعود(ع) ظهور نموده انتقام خون آن حضرت را از دشمنان بگیرند...و حتى به پیروان اهل بیت(ع) توصیه مى‏شود که در شب میلاد امام عصر (عج) از زیارت امام حسین(ع) غافل نشوند.
البتّه این موضوع به همین صورت در مورد امام حسین(ع) نیز مطرح است؛ یعنى حضرت اباعبداللّه حسین(ع) نیز همواره به یاد مهدى موعود بوده‏اند. در دعاى روز ولادت امام حسین (ع) از امام مهدى (ع) یاد مى‏شود و در روز عاشورا و در زیارت عاشورا نام و یاد مهدى(ع) تسلى بخش قلب سوزان شیفتگان اهل بیت(ع) است.
مجموعه این برنامه‏هاى حساب شده، پیوند عاشورا و امام حسین(ع) را با قیام جهانى امام مهدى(ع) هر چه بیشتر روشن مى‏سازند.
گذشته از همه آنچه بیان شد، طبق روایات بسیارى که از حضرات معصومین(ع) نقل شده است در بسیارى از مسائل جزئى نیز امام مهدى (ع) با امام حسین(ع) پیوستگیها و ارتباطات قابل توجهى دارند که از آن جمله است:
1. روز ظهور امام مهدى(ع) مقارن با روز عاشورا است. از امام باقر (ع) روایت شده است:
قائم آل محمّد(ص) در روز شنبه که مصادف با روز عاشورا؛ یعنى همان روزى که حضرت اباعبداللّه(ع) به شهادت رسیدند قیام خواهد کرد.19
2. از مجموعه روایات به خوبى روشن مى‏شود همانگونه که امام حسین(ع) نهضت خود را از مکه آغاز کردند؛ یعنى پس از خارج شدن از مدینه به مکه آمدند و از کنار بیت‏اللّه‏ قیام خود را به مردم خبر دادند و به سمت کوفه حرکت کردند، حضرت مهدى (ع) نیز از کنار بیت اللّه جهانیان را به بیعت با خود فرا خواهد خواند و آن گاه حرکتهاى اصلاحى را تداوم خواهد بخشید و در نهایت مقرّ حکومتى خویش را در کوفه قرار خواهد داد.
3. حتى طنین صداى امام مهدى(ع) همان طنین صداى امام‏حسین(ع) است. پیام مهدى(ع) همان پیام حسین(ع) است که فریاد مى‏زند:
اى مردم مگر نمى‏بینید به حقّ عمل نمى‏شود و از باطل خوددارى نمى‏گردد... امربه معروف و نهى از منکر کنار گذاشته شده است و احکام الهى و سنن پیامبر (ص) آشکار هتک مى‏شود و...
این پیام و هشدار در لحظه ظهور با همان صدا به مردم جهان اعلام خواهد شد که امام حسین(ع) در روز عاشورا با همان لحن و آهنگ مردم را به تبعیت از حقّ و اعراض از بدیها فرا خواندند:
إنّ صوت القائم یشبه بصوت الحسین(ع).
صداى [گیرا و دلنواز] قائم شبیه [طنین خوش[ صداى اباعبداللّه(ع) است.
4. برخى از یاران حسین(ع) پس از رجعت در رکاب امام مهدى(ع) به یارى آن حضرت خواهند پرداخت و حتى برخى از فرشتگانى که جزء اصحاب امام‏حسین(ع) بوده‏اند در خدمت قائم آل محمّد(ص) خواهند بود و... .
«أللّهمّ نرغب إلیک دولة کریمة تعزّبها الإسلام و أهله و تُذِّلُ بها النفاق و أهله...»
_______________________________________________________
1 .بحارالانوار، ج51، ص91.
2 .کشف‏الغمة، ج3، ص294.
3 .منتخب‏الاثر، ص467
4 .اعلام‏الورى، 384.
5 .بحارالانوار، ج45، ص6.
6 .حیاة‏الإمام‏الحسین(ع)، ج2، ص264
7 .بحارالانوار، ج51، ص130.
8 .الزام‏الناصب، ص177.
9 .ینابیع‏الموّدة، ج3، ص62.
10.بحارالانوار، ج52، ص352.
11.همان، ص338.
12.دلائل‏الامامة، ص239.
13.سوره اسراء (17) آیه 33.
14.البرهان فى تفسیر القرآن، ج4، ص559.
15.همان، ص560.
16.دعاى ندبه.
17.الزام‏الناصب، ج2، ص282.
18.النجم‏الثاقب، ص469.
19.بحارالانوار، ج52، ص 285.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم شفیعی ( پنج شنبه 91/9/9 :: ساعت 8:30 صبح )
»» روز هفتم : شهادت کودک شیرخواره (حضرت علی اصغر ع)

روز هفتم : شهادت کودک شیرخواره (حضرت علی اصغر ع)

آنگاه فرمود: فرزند شیر خوارم را بیاورید تا با وی نیز وداع کنم. زینب(علیها السلام) فرزندش عبدالله‏(1) را که مادرش رباب بود به وی داد، امام (علیه السلام)طفل صغیر خود را بر دامن نشانده می‏بوسید و می‏فرمود: دور باشند از رحمت خدا این مردم، آنگاه که جدت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خصمشان باشد بعداً لهولاء القوم اذا کان جدک المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) خصمهم.(2) پس از آن کودک خود را در بغل گرفت و به طرف اهل کوفه آمد تا مقداری آب برایش در خواست کند، در همین حال که کودک در بغل پدرش بود حرمله بن کاهل اسدی، تیری بسویش رها کرد و او را شهید نمود. خون که از گلوی وی سرازیر شد امام (علیه السلام) با دست خود آنها را گرفت و به سوی آسمان پاشید.

امام باقر (علیه السلام) فرمود: حتی از آن خون به زمین برنگشت،(3) و در همین مورد است که حضرت حجت امام زمان (علیه السلام) و عجل الله تعالی فرجه می‏فرماید:

السلام علی عبدالله الرضیع، المرمی الصریح، المتظحط دما و المعصد بدمه الی السماء، المذبوح بالسهم فی حجرأبیه، لعن الله رامیه، حرمله بن کاهل الاسدی و ذویه سلام برعبدالله آن کودک شیرخواره که بخاک و خون غلطید، و خونش فراسوی آسمان بالا رفت، کودکی که با تیر در بغل پدر، او را کشتند، خداوند کشنده‏اش حرمله و یارانش را لعنت کند.(4)

پس از آنکه خون گلوی فرزند را گرفت و به آسمان پاشید این جملات را فرمود:این مصیبت نیز بر من آسان است زیرا خدای تعالی آنرا می‏بیند هون علی ما نزل بی، انه بعین الله تعالی خداوندا! اگر نصر و پیروزی در دنیا را از ما گرفته‏ای، در عوض بهتر از آنرا در آخرت نصیب ما بگردان، و انتقام ما را از این مردم ستمگر بگیر که این کودک من کمتر از بچه ناقه صالح پیغمبر نیست اللهم لا یکون أهون علیک من فصیل، الهی ان کنت حبست عنا النصر فاجعله لما هو خیر منه و انتقم لنا من الظالمین(5) و این مصیبت را که در دنیا بر ما وارد آمد ذخیره آخرت ما قرار بده و اجعل ما حل بنا فی العاجل، ذخیره لنا فی الآجل.(6)

خداوندا! تو شاهدی که این مردم شبیه‏ترین فرد به پیغمبرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتند اللهم انت الشاهد علی قوم قتلوا آشبه الناس برسولک محمد (صلی الله علیه و آله و سلم).(7)

و در همان حال که خون حضرت علی اصغر (علیه السلام) را به سوی آسمان می‏پاشید صدائی از عالم غیب شنید که می‏گفت: یاحسین (علیه السلام)! بگذار علی اصغر (علیه السلام)را که دایه‏اش در بهشت منتظر است دعه یا حسین! فان له مرضعاً فی الجنه.(8)

پس از شنیدن این عبارت، امام (علیه السلام) از اسب فرود آمد و با نوک شمشیر خود قبری حفر و پس از نماز در حالیکه بدنش را خونمالی کرده بود دفن نمود.(9)و برخی فرموده‏اند که جنازه حضرت علی اصغر (علیه السلام) را کنار سایر جنازه‏های شهدای اهل بیت گذاشت.(10)

منابع :

1 - ابن شهر آشوب در مناقب ج 2 ص 222 فرموده است: وی علی اصغر بوده است، و سید بن طاووس نیز در اقبال در ضمن زیارتی که برای روز عاشورا نقل کرده این جمله را آورده است: صلی الله علیک و علیهم و علی ولدک علی الاصغر الذی فجعت به.  

  2 - مقتل خوارزمی ج 2 ص 22 و بحار ج 45.

3 - ابن نما در مثیر الاحزان ص 36 و سید در لهوف، روایت از امام محمد باقر (علیه السلام) ذکر کرده‏اند ولی ابن کثیر در کتاب البدایه ج 8 ص 186 و فرمانی در اخبار الدول ص 108 و مقتل خوارزمی ج 2 ص 32 فقط نوشته‏اند امام (علیه السلام) دو مشت خود را پر از خون کرد و به طرف آسمان ریخت و دنباله آنرا ننوشته‏اند که خون بزمین برنگشت، و ضمناً ابن کثیر اضافه کرده است مردی از بنی اسد که به او ابن موقد النار می‏گفتند علی اصغر (علیه السلام) را با تیر شهید کرد.

4 - لهوف سید بن طاووس ص 66.

5 - مثیر الاحزان ابن نما ص 66 و مقتل خوارزمی ج 2 ص 32، لکن در مقتل خوارزمی جمله اللهم لا یکون اهون علیک من فصیل ذکر نشده است و تنها در مقاتل الطالیین آمده است.

6 - تظلم الزهراء ص 122.

7 - منتخب طریحی ص 313.

8 - تذکره الخواص سبط ابن جوزی ص 144. و محمد بن طلحه در کتاب مطالب السؤال فرموده است. پس از آنکه بر او نماز خواند، جنازه‏اش را دفن فرمله بدمه و حفر له بسیفه، و صلی علیه و دفنه. تذکر چند نکته:

1 - چرا امام حسین(علیه السلام) خون حضرت علی اصغر (علیه السلام) را به آسمان پاشید و چرا خون به زمین برنگشت؟ شاید سر مسئله این باشد که خون آن مظلوم نفیس‏ترین و محکمترین سند مظلومیت امام حسین (علیه السلام) بود و لذا می‏بایست در بهترین جایی آنرا نگهداری کند و به امانت بسپارد تا روز قیامت بتواند از آن استفاده کند و زمین و زمینیان قابلیت امانتداری چنین امانتی را نداشتند لذا آنرا به آسمان فرستاد و آسمان و آسمانیان نیز با قبول آن تاج افتخار بر سر گذاشتند و ثابت کردند که آدمیان ستمگر و نادانند و قابلیت کشیدن بار امانت را ندارد (انه ظلوم جهول).

2 - چرا امام (علیه السلام) بر هیچ یک از جنازه شهدا نماز نخواند و بر جنازه علی اصغر (علیه السلام)نماز خواند؟ با اینکه دیگران بالغ و بزرگ بودند ولی حضرت علی اصغر (علیه السلام)نابالغ و صغیر آنهم کمتر از هفت سال نماز نمی‏خوانند. احتمال دارد به این جهت حضرت امام (علیه السلام) بر جنازه علی اصغر نماز گذاشت که به جهانیان تفهیم کند شهادت این کودک از بزرگترین موارد امتحان وی بوده است اگر چه به ظاهر کوچک ولی در واقع از همه بزرگتر و مهمتر بوده است... و لذا وقتی که امام (علیه السلام) او را به پیشگاه خدا تقدیم کرد تمام انبیاء و فرشتگان خدا و ملائکه مقربین، همه از او تعجب کردند که چگونه حسین (علیه السلام) توانست از عهده این امتحان به در آید، و چون این توفیق را به دست آورد فرمود: هون علی ما نزل بی، انه بعین الله تعالی این نیز بر ما آسان است و در راه خدا همه چیز سهل است، از اینرو نماز را بعنوان سپاس و شکر بر این توفیق و تقرب بیشتر بخدا بجای آورد که نماز موجب تقرب هر پرهیزگار است الصلوه قربان کل تقی.

3 - چرا امام (علیه السلام) بدن حضرت علی اصغر را با خون گلویش آغشته کرد؟ شاید به این جهت بوده که چون حضرت علی اصغر در میان همه شهداء ممتاز و از همه مظلومتر بوده است از این رو امام (علیه السلام) خواست دارای آرم ویژه‏ای باشد تا در قیامت نیز با همین آرم علامت از دیگران ممتاز باشد و بتواند آنرا وسیله شفاعت امت جدش قرار دهد.

4 - اما چرا حضرت امام (علیه السلام) تنها بدن علی اصغر را دفن کرد و بدن هیچ یک دیگر از شهداء را دفن نفرمود؟ احتمالاً یکی از چند مسئله زیر بوده:

اول آنکه: حضرت علی اصغر (علیه السلام) آخرین شهید بود و پس از او دیگر کسی نبود که شهید شود لذا در مورد دیگران این موقعیت و این فرصت نبود.

دوم اینکه: همانطور که گفته شد علی اصغر (علیه السلام) در میان شهداء از هر جهت ممتاز بود، بخاطر همان امتیاز، حضرت امام (علیه السلام) بدنش را دفن کردند و در مورد دیگران این عمل را انجام ندادند و برخی از بزرگان تعبیر کرده‏اند که علی اصغر (علیه السلام) قرآن بغلی امام بود و امام نخواست این قرآن روی زمین بماند و زیر سم ستوران ورق ورق شود، لذا او را دفن نمود.

سوم آنکه: چون مظلومیت حضرت علی اصغر (علیه السلام) که نه جنگی کرد و نه می‏توانست از خود دفاعی بکند بر هر انسانی معلوم و مصیبتش دلخراش بود، امام (علیه السلام) نخواست هنگام عبور اسراء از قتلگاه با دیدن بدن او بیش از آنچه داغدیده هستند دلشان بسوزد، و این مصیبت آنقدر جانگداز و سوزنده بود که تنها خدای تعالی امام را در این مصیبت تسلیت گفت و از عالم غیب شنید که می‏گفت: دعه یا حسین فان له مرضعاً فی الجنه.

از این جمله نیز استفاده می‏شود وقتی که در بغل امام تیر بر گلوی نازک علی زدند امام (علیه السلام)با حالت حیرت و بهت به او نگاه می‏کرد و بدنش را همچنان در بغل نگه داشته بود و دل از او بر نمی‏کند لذا خطاب آمد: او را بگذار که دایه‏اش در بهشت آماده و در انتظار اوست. همچنانکه در وفات ابراهیم فرزند پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از آسمان این پیام آمد: ان مرضعاً فی الجنه بدینوسیله دل پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آرام گرفت. (الأصابه ج 1 ص 94 و استیعاب ج 1 ص 45 و تهذیب الاسماء نووی ج 1ص 102 و شرح المواهب اللدنیه زرقانی ج 3 ص 214).

9 - مقتل خوارزمی ج 2 ص 32 و احتجاج طبرسی ص 163 طبع نجف.

10 - قول مزبور را به مرحوم شیخ مفید نسبت داده‏اند لکن در کتاب ارشاد طبع بصیرتی قم که در کتابخانه اینجانب (مترجم) موجود بود آنرا نیافتم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم شفیعی ( پنج شنبه 91/9/2 :: ساعت 7:0 صبح )
»» روز ششم : شهادت حضرت قاسم و برادرش‏

روز ششم : شهادت حضرت قاسم و برادرش‏ 

ابوبکر پسر امام حسن مجتبی (علیه السلام) معروف به عبدالله اکبر مادرش رمله ام ولدی‏(1) بود، قبل از برادرش قاسم که هر دو ابوینی بودند به میدان آمد، جنگید عده‏ای از سپاهیان دشمن را کشت و کشته شد.(2)

پس از او برادرش حضرت قاسم (علیه السلام) که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود عازم میدان شد، چون امام (علیه السلام) نگاهش به قد و قامت این نوجوان افتاد و دید آماده رزم شده است، دست به گردنش افکند و گریه کرد(3) پس از آنکه آرام گرفت اجازه داد به میدان برود وقتی که از خیمه بیرون آمد گوئی ماه شب چهارده می‏درخشید. خیلی ساده با یک پیراهن و زیر جامه و کفش عربی که پوشیده بود شمشیر به دست گرفت و بر دشمن حمله کرد، در همین بین که جد و جهد می‏کرد بند کفش چپش پاره شد(4)، در شأن خود ندید که پسر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر دشمن با برهنه باشد از اینرو بدون اینکه ارزشی برای جنگ، قائل باشد و بدون اینکه از کثرت جمعیت خوفی داشته باشد ایستاد تا بند کفشش را محکم بندد(5) در همین حال که مشغول بستن آن بود، عمرو بن سعد بن نفیل ازدی خواست بر او حمله کند، حمید بن مسلم به او گفت: تو را چکار به این پسر بچه؟ همانها که اطرافش را گرفتند تو را بس است، عمرو در پاسخ حمید گفت: به خدا قسم من باید به شدت بر او بتازم، بلافاصله شمشر کشید و سرش را هدف قرار داد، حضرت قاسم (علیه السلام) در اثر ضرب شمشیر با صورت بزمین افتاد و عمویش را به کمک طلبید. امام (علیه السلام) به مجردی که صدای حضرت قاسم (علیه السلام) را شنید مانند شیر خشمگین خود را به به بالین او رساند، شمشیری بر عمرو فرود آورد که از بازو دسشت قطع شد. با جدا شدن دست نعره‏ای سرداد که صدایش به سپاه عمر رسید، سپاهیان سواره دستی جمعی حمله کردند تا نجاتش دهند در ازدحام و گرد و غباری که بلند شد زیر دست و پای اسبها، سینه و استخوانش در هم شکست به درک رفت. گرد و غبار که فرو نشست دیدند امام حسین (علیه السلام) کنار بدن پاره پاره و خون آلود حضرت قاسم (علیه السلام) ایستاده در حالی که دست و پا می‏زد امام (علیه السلام)می‏فرمود:

دور باد از رحمت خدا مردمی که تو را کشتند، جدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در قیامت دشمنشان باد بعداً لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامه فیک جدک و ابوک.

پس از آن فرمود: به خدا قسم بر عموی تو بسیار سخت است که او را به یاریت بخوانی ولی نتواند بتو جواب مثبت دهد، و یا آنگاه که بتو جواب دهد سودی برایت نداشته باشد عزو الله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک ثم لا ینفعک.

به خدا قسم صدای تو صدای استمداد کسی است که کشته‏های فراوان داده و یار و یارانش کم باشد صوت و الله کثر واتره و قل ناصره.

سپس امام (علیه السلام) بدن بی روح و پاره پاره قاسم (علیه السلام)را به دوش کشید و سینه‏اش را روی سینه خود قرار داد در حالی که پاهیش بزمین کشیده می‏شد و آنرا به سوی خیمه شهداء و کنار جنازه عموزاده‏اش علی اکبر (علیه السلام) و سایر شهداء اهل بیت قرار داد(6) و سر به آسمان بلند کرد و مردم کوفه را این چنین نفرین نمود. خداوندا! همه آنها را گرفتار عذاب خویش بگردان، و کسی از آنان را فرومگذار، خداندا هیچگاه آنان را مشمول رحمت و عفو خود قرار مده! ای عموزادگان و ای اهل بیت من در برابر مرگ صبر کنید که پس از این هرگز روی ذلت نخواهید دید اللهم احصهم عدداً، و لا تغادر منهم احداً، و لا تعفر لهم ابداً، صبراً یا بنی عموتی، صبراً یا اهل بیتی، لا رایتم هواناً بعد هذا الیوم ابداً.

--------------------

منابع :

1 - در مقاتل الطالبیین ص 57 نوشته است: مادرش ام ولدی بود که شناخته نشد. لکن در الحدائق الوردیه نوشته است: اسمش رمله بود و حضرت قاسم (علیه السلام) و ابوبکر هر دو از او بودند، در طبقان ابن سعد و تذکره الخواص ص 103نوشته‏اند: ام ولد و اسمش نفیله و مادر قاسم و ابوبکر و عبدالله بود. و در کتاب نسب القریش ص 50 نوشته است: قاسم و ابوبکر هر دو بلا عقب بودند و در کربلا شهید شدند.

2 - در اعلام الووری طبرسی ص 127 و در المجدی فی النسب تألیف ابی الحسن العمری و در اسعاف الراغبین مطبوع در حاشیه نور الأبصار ص 202 نوشته‏اند:حضرت قاسم (علیه السلام) با سکینه دختر امام حسین (علیه السلام) ازدواج کرد.

3 - مقتل خوارزمی ج 2 ص 27.

4 - تاریخ طبری، ج 7 ص 358 و مقاتل الطالبیین ص 57 و ارشاد ص 239و اعلام الوری ص 146 و بحار ج 45 فقط در ارشاد و در اعلام الوری نوشته است: بند یکی از کفشهایش.

5 - ذخیره الدارین ص 152 و ابصارالعین ص 37. ابوالفرح در کتاب اغاتی ج 11 ص 144 نوشته است: وقتی که جعفر بن علیه بن ربیعه را می‏بردند برای اینکه قصاص کنند بند کفشش پاره شد، ایستاد تا کفشش را اصلاح کند، مردی به او گفت:در این موقعیتی که قرار داری چگونه به فکر اصلاح بند کفش می‏باشی؟ جعفر در پاسخ گفت: بند کفشم را میبندم تا دشمن نپندارد که من بیچاره‏ام.

اشد قبال نعلی أن یرانی


عدوی للحوادث مستکینا

با توجه به این داستان که برزگان و جوانمردان تا این اندازه حیثیت و شخصیت خود و خاندانش را رعایت می‏کردند، جا دارد نوه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برای حفظ موقعیت خود به اصلاح کفش بپردازد و ضمناً بعضی مطالبی را که پاره‏ای از افراد به امام (علیه السلام) و یا به حضرت زینب سلام الله علیها و یا به هر یک از خاندان رسالت نسبت می‏دهند که خلاف شأن یک انسان عادی و جوانمرد است تا چه رسد به مقام نبوت و ولایت که پایین آوردن مقام و منزلت آنان است و با حکایت از عدم را به آنان نسبت بدهد که حتی یک مرد وارسته عادی، از آن تبرک می‏جوید.

6 - تاریخ طبری ج 7 ص 359 و البدایه ابن کثیر 8 ص 186 و ارشاد مفید ص 239 و الکامل ج 4 ص 75 مقتل خوارزمی ج 2 ص 28 و مقاتل الطالبیین ص 58.

--------------------



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم شفیعی ( چهارشنبه 91/9/1 :: ساعت 8:0 صبح )
»» ثواب کریه کردن بر امام حسین (ع)

 

گریه

همیشه زبان، مترجم عقل بوده ولی ترجمان عشق، چشم است. آنجا که اشکی از روی احساس و درد و سوز می‎ریزد، عشق حضور دارد، ولی آنجا که زبان با گردش منظم خود جمله‎های منطقی می‎سازد عقل حاضر است.

 

 اجر و مزد گریه برای آن حضرت بسیار عظیم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن می‎باشد. گریه برای آن حضرت سختی‎های زمان احتضار را از بین می‎برد.

 

امام سجّاد(ع) می‌فرمایند: "هر مؤمنی که چشمانش برای کشته شدن حسین(ع) گریان شود به طوری که اشک بر گونه‏‌هایش سرازیر گردد، خداوند به سبب آن، او را در غرفه‏‌های بهشتی جای دهد که روزگاران درازی را در آن‌ها به سر برد1".

 

امام صادق علیه‌السّلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: "آیا مصائب آن جناب (امام حسین علیه‌السّلام) را یاد می‎کنی؟ عرض کرد: بلی والله مصائب ایشان را یاد کرده و گریه می‎کنم. حضرت فرمودند: آگاه باش که خواهی دید در وقت مردن پدران مرا که به ملک‌الموت وصیت تو را می‎کنند که سبب روشنی چشم تو باشد. همچنین فرمودند: ای مسمع گریه بر احوالات حسین (ع) سبب می‎شود که ملک الموت بر تو مهربان‎تر از مادر گردد.

 

گریه بر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) باعث راحتی در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشیده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالی که او مسرور است، فرشتگان الهی به او بشارت بهشت و ثواب الهی را می‎دهند. اجر و مزد هر قطره آن این است که شخص همیشه در بهشت منزل کند2".

 

امام رضا(ع): "بر کسی چون حسین باید که گریندگان بگریند؛ زیرا که گریستن بر او گناهان بزرگ را می‏‌زداید. حضرت سپس فرمود: چون ماه محرّم می‏‌رسید کسی پدرم را خندان نمی‏‌دید. غم و اندوه بر او چیره بود تا آن‌که 10 روز می‏‌گذشت. روز دهم روز سوگواری و اندوه و گریه او بود و می‏‌فرمود: این روزی است که حسین علیه‏‌السلام در آن کشته شد3".

 

منبع:

 

1- ثواب الأعمال: 108 / 1 منتخب میزان‌الحکمة: 380

 

2- بحارالانوار، ج44، ص289 و کامل الزیارات باب32، ص101

 

3- وسائل‌الشیعه: 10 / 394 / 8 منتخب میزان‌الحکمة: 382



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم شفیعی ( چهارشنبه 91/9/1 :: ساعت 7:39 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

راهکارهایی برای استفاده بیشتر از آخرین شب قدر/ شاید این آخرین شب
اعمال شب های قدر
تصاویر مراسم احیای مهدوی در محل امامزاده میر عبداله بزن آباد
چرا امام محمد تقی(ع) را جواد الائمه میگویند؟
ذکر خدا
نو امیدی از رحمت خداوند
مهریه معنادار همسر شهید حججی چه بود؟
یادبود شهید حججی در شهرستان قائنات /گزارش تصویری
نابودی رژیم صهیونیستی زیر 25 سال
پوستر ویژه آزادی فلسطین با تصاویر رهبران سیاسی جهان اسلام
بیانیه روز قدس پایگاه امام حسن (ع) بزن آباد
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 7
>> بازدید دیروز: 5
>> مجموع بازدیدها: 169788
» درباره من

امامزاده میر عبداله بزن آباد

» پیوندهای روزانه

حلقه شجره طیبه شهید کاوه بزناباد [9]
امامزاده میر عبداله بزن اباد [10]
باشگاه خبرنگاران جوان [1]
ساعت مچی مردانه
[آرشیو(4)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
امامزاده[4] . قران، خانواده ، اسلام ، زندگی ، معیار زندگی .
» آرشیو مطالب
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
تیر 95
بهمن 95
اسفند 95
اردیبهشت 96
فروردین 96
خرداد 96
تیر 96

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
EMOZIONANTE
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
در انتظار آفتاب
upturn یعنی تغییر مطلوب
سیب سرخ
فرهنگی هنری و عامیانه
###@وطنم جزین@###
دلتنگ...
همنشین
جاوید باد ایران
قاصدک
مهاجر
لبهای زخمی
دلبری
ترکشهای روح (تا دولت هشتم همراه با دکترسعید جلیلی)
جاده های مه آلود
جوان ایرانی
قیدار شهر جد پیامبراسلام
سر فراز باشی میهن من
سجاده ای پر از یاس
دیوانه حسین ودلباخته حسین
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
کلبه بصیرت
بلوچستان
داروخانه دکتر سلیمی
لباس شخصی
اسپایکا
تصویر نور
امل کوچولو
علی داودی
حرف هایی از زبان منطق و احساس
حرف خودمونی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
وبلاگ شخصی حامد ذوالفقاری
در انتظار ظهور
ندای دریا
رهائی شهرضائی (گلچین مناسبتی)
چشمـــه هــای رحمــت
عشق الهی
شیرمرغ تا جوراب دایناسور اینجاست
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
دلدارا
جوک بی ادبی
امامزاده میر عبداله بزناباد
ستارگان دوکوهه
برترین لحظه ها
وبلاگ بایدهلو باشد
ساعت یک و نیم آن روز
گوهر کمال
دریــــــــای نـــور
شادیهای کوچک یک خانم خونه دار
عشق مشعلدار
آیا عشق به همین معنی است؟
کارشناس مدیریت بازرگانی: مهران حداد
پیامنمای جامع
بادصبا
ای روشنای خانه امید، ای شهید...
طریق یار
سایت روستای چشام
کارشناس مدیریت دولتی
زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر
ابـــــــــــرار
محمدمبین احسانی نیا
ستاره سهیل
*bad boy*
(خوش گلیب سوز)
پارسی نامه
یاد دوستان به خیر....
زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده)
مرام و معرفت
تربیتی
سربازی در مسیر
حرم الشهدا
دل شکسته
برو تا راحت شی
دنیای پیچیده ی امروز
دل نوشته
هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها جوی آباد محله بختیاری ها
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
سعادت نامه
کلبه تنهایی
خلوتگه راز
S&N 0511
الهگان
زندگی شیرین
عشق
عمومی
ترخون
عشق پنهان
مصطفی
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
خادمین حضرت فاطمه سلام الله علیها ،جیرفت
دلنوشته های من
بهشت بهشتیان
در آغوش خدا
اواز قطره
محمد قدرتی
اســــرارِ وجـــود
گل یا پوچ2؟
خادمة القرآن
sajadb.tk
یـ|ـہ |دُنیـ|ـآ دِلَـ|ـم| گـِرفـ|ـتـِہツ
و....الهــــــه
وبلاگ شخصی محمد
عمارمیاندواب
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
... و همچنین گزیده ای از اشعار پسانیمایی
آن دنیا 13
گذری به نام امام نقی علیه السلام
همه هستیم
دکتر حسن روحانی
اشعار
ره توشه
گلابــی نباشـــــــــــــیم!
I AM WHAT I AM
بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران
مجموعه اشعار الیکا یحیایی
اینجا گرانیگاه است
PARINAZ
صدفی از جنس پارچه
شاخابه عشق
ولایت
مکاشفه مسیح
غزلیات محسن نصیری(هامون)
*دنـیــــای مـــــــن :) *
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
دشت ناز
حرف دل
عشق یعنی ...
سَعبا میغلا
رویابین
معماری
سلطان قلب ها CR7
اینجا همه چی در همه
طوبای محبت
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
قتلیش
دوستی
انتظاری غریب
ریحانه
نوری چایی_بیجار
دوستانه
xXx عکسدونی xXx
نمی دونم بخدا موندم
هیئت
سلام سلام
٠•●نا کجـا آبــــاد دل مــن●•٠
ساحل نجات
من و تنهایی و وبلاگ
دل نوشته های یک دیلامی
کردکوی
allah is my lord
کلبه ی عشق
شبکة المشکاة الإسلامیة
دل شکسته
جنبش مرگ بر آمریکا
من و تو...ما
عمو همه چی دان
فرهنگی
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
EsOeS-MuSiC
داش هادی
جوک ، اس ام اس ، عکس باحال
بهار عشق
*(حرفهای نگفته)*
دو دو(دایی) اری
کیمیای ناب
ღای دریغاღ
چادر خاکی
هــیــچـــــســتـــــــــــــــــــــانـ
ماه مهربان من
ادبیات
عدالت جویان نسل بیدار
آیه های نور
قدیسان مرگ
یاور 313
ܓ✿ خیلی دخترونه
کارمزد بزرگ سوادکوه
ghamzade
نفس نفس تا عشق
علم نانو در زندگی
بی خیال همه چی
بلاغ مبین
تمنای یاد دوست
Love..:R:..
سکوت باران
erika
•.♥.• تــــبــلــیـــغــات رایـــگــان •.♥.•
یارمهربان
فریضه برتر
از هر دری سخنی
RANGARANG
کوثر ولایت
مقاله های تربیتی
مهندسی پیوند ارتباط داده ها ICT - DCL
Cyberom UTM
Taravoshate zehn
ـــاستـــ♥8♥ــــادـــــ
اشـــــــک
بهاره تنها
دانشجویی حس خوب زندگی
بفک بستنی
آموزش تست زدن کنکور
عشق نامه
فقط خدا
mahemalakut
سیدطاها مخبر
I love you
آبشار
اهسته اهسته
مناجات با عشق
حسام الدین شفیعیان
دانشجوی میکروبیولوژی
زمان-زندگی؟
امام حسین (ع) شهید
طراح لباس
ثانیه ها...
صداقت
خدایادیدمت...استوپ!!!

Life Is Now
تَرَنّم عفاف
ایشلیبدیش
red roz
یکی یه دونه ی باباش
PARSTINMARIA
نمیدونم
جالب انگیزناک
معرکه همون قلقلک
از دل برود هر انکه . . . .
*دختر احساس فرانک*
سیاه و سفید
مطالب جالب
قلب شکسته
new start
دریادلان ولایت
هدیه با شکوه خدا...
مطالب پایه ی ششم دبستان
ME&YOU
... و همچنین گزیده ای از اشعار پسانیمایی
زمزم ولایت
امامزاده میر عبداله
متفاوت
بسوی ظهور
دریادلان بی ادعا
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
من وتو
صد سال حسرت
hediyevahidian
الغاشیه
خوشنویسی ایرانی
یا فاطمه الزهرا (س)
تنهای تنها
دوست خوب
سلامت ما
صدف
اس ام اس پ ن پ
عکس و جک و اس ام اس
جهاد ولایت
CHARMING OF ME
هنوزم عاشقتم
جوانان بیجار
پرستو
عاشقانه
salaam
ستاره سوخته
نقاشی ایرانی نگارگری
هزار حرف نگفته
نــورها
پیرمرد تنها
سیاست روز
ازروی ناچاری
نیلوفرانه
دیوونه بازی
ضد پسر...
شهید
من یک احمدی نژادی هستم
فروشگاه
ترک دانلود
خانم دکتر !!!
BE MINE
تا بهشت راهی نیست 2
جوکستان
انجمن دانشجویان معماری کهگیلویه و بویر احمد
هیچی
کوچه باغ های زندگی
ایران در پیچ و خم تاریخ
عشق بی ساحل
*...بانو...*
تدریس تضمینی دروس حسابداری هنرستان و کارودانش
نرگس موسوی
*آموزش زبان کودکان*
The Assassins
تینا
میقات با خدا
جایی برای خنده وشادی و تفریح

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان



















































































اخبار ایران و" alt="خیریه محمدالرسول الله - به روز رسانی : 3:24 ع 92/6/29 عنوان آخرین نوشته : دختر ناز" width='85' >


















» طراح قالب